سالها از مفقودشدنشان میگذرد. دختران و پسران و کودکانی که معمای عجیب ناپدیدشدنشان هنوز هم سربهمهر باقی مانده است. خانوادهها هنوز هم با بیقراری چشمانتظار بازگشت آنها هستند.
روزنامه جام جم با این مقدمه نوشت: «خانههایشان همچنان سوتوکور است. هنوز هم مادرها بر بالین فرزند گمشدهشان لالایی شبانه میخوانند و در رویای خود او را در آغوش میگیرند. پدرها هم دست کمی از مادران ندارند و در خاموشی ویرانگر خود منتظر رسیدن خبری از فرزند ناپدیدشدهشان هستند. عکسهای گمشدگان پس از گذشت سالها هنوز هم دستبهدست میچرخد اما بیخبری و چشمانتظاری، همچنان حرف اول را میزند.
ناپدیدشده در نقششاه
یکی از گمشدهها که نام او را هنوز بسیاری از مردم به خاطر دارند، پارسا قندی است. ۱۱ تیر ۹۶ خانواده قندی در حال بازگشت از شمال بودند که در تفریحگاهی به نام «نقششاه» توقف کردند. همه به اتفاق پارسای هشتساله مشغول جمعآوری چوب شدند اما بعد از مدتی ناگهان پارسا ناپدید شد. هر چه دنبالش گشتند، پیدایش نکردند. پدر به آگاهی آمل رفت و شکایتش را ثبت کرد. غواصان اطراف رودخانه را جستوجو کردند اما هیچ ردی از پارسا نیافتند. با گذشت پنج سال از مفقودشدن پارسا، عموی او به جام جم میگوید: «برخی افراد که دعانویس بودند، میگفتند پارسا همان سال ۹۶ به مقصد یکی از کشورهای خارجی از ایران خارج شد که ما باور نکردیم. چند بار هم از طریق پلیس آگاهی از یکی - دو جسد بازدید کردیم که هیچکدام پارسا نبودند. سال گذشته هم خانمی ادعا کرد پارسا را در عقب خودرویی دیده است اما بعد از پیگیری متوجه شدیم پلاک سرقتی بوده است و به نتیجهای نرسیدیم. هنوز هم امید داریم تا شاید پارسا را پیدا کنیم.»
به امید زندهایم
۲۵ شهریور ۹۸ آخرین روزی بود که زهرا حسینی، کودک دوساله، دیده و پس از آن دخترک از مقابل خانهاش در منطقه قلعهنوی شهرری ناپدید شد. آن روز زهرا همراه خواهر هفتسالهاش، نفیسه، جلوی در خانه بود. نفیسه به خانه برگشت و زهرا هم پشت سرش بود اما یک لحظه وقتی نفیسه برگشت، دیگر هیچ اثری از زهرای دوساله نبود. دوربین آژانس نزدیک خانه زهرا هم بررسی شد که نشان میداد زهرا و خواهرش وارد خانه شدند اما در میانه راه زهرا به داخل کوچه برگشت و پس از آن ناپدید شد. با گذشت بیش از سه سال از مفقودی زهرا، پدربزرگ از آخرین خبرها به جام جم توضیح میدهد: «همه جا را دنبال زهرا گشتیم؛ از تهران تا چهارمحالوبختیاری. چند جا هم با خود آگاهی رفتیم اما نتیجهای نداشت. در این مدت هر کاری که لازم بود انجام دادیم اما متاسفانه راه به جایی نبردیم. آدمیزاد به امید زنده است و امیدواریم روزی نوهام پیدا شود.»
هفت سال چشمانتظاری
هفتسال از گمشدن دنیا علمی میگذرد. او ۲۰ مرداد سال ۹۴ و زمانی که سهساله بود، در بندرانزلی مفقود شد. طبق گفته مادر، آن روز دنیا در حیاط خانه بود که مادر به آشپزخانه رفت تا قالب یخ را در پارچ خالی کند اما وقتی به حیاط برگشت، از دنیای کوچکش خبری نبود. مادر به کوچه رفت اما انگار دنیا قطرهای آب شده و به زمین فرو رفته بود. با پلیس تماس گرفتند و همسایهها هم پابهپای آنها، جستوجوها را آغاز کردند ولی هر چه گشتند، هیچ سرنخی پیدا نکردند. گره مفقودی دنیا هنوز هم باز نشده است. رحمان، پدر دنیا، به ما میگوید: «تا الان هیچ سرنخی از دخترم پیدا نشده. پرونده به آگاهی رشت ارجاع و گویا به نوعی بسته شده است. الان هم اینترنت بهشدت ضعیف شده است و دیگر نمیتوانم عکسهای دختر گمشدهام را در شبکههای اجتماعی بارگذاری کنم تا شاید کسی بتواند او را شناسایی کند. هرگز دخترمان را فراموش نمیکنیم و امیدوار به بازگشت او هستیم.»
ناپدیدشده مقابل مدرسه
مائده هشتساله هم چهار خرداد ۹۳ به لیست کودکان مفقودی اضافه شد. او هم اهل بندرانزلی بود و از مقابل مدرسه ابتدایی شهید جعفرینیا در خیابان معلم این شهر ناپدید شد. پدر آن روز مقابل مدرسه رفت تا مائده را به خانه ببرد اما هر چه گشت پیدایش نکرد. پدر موضوع را به پلیس گزارش داد و عکسهای مائده در همه جای شهر پخش شد. خانواده و پلیس همه جا را دنبال او گشتند اما هیچ سرنخی از او پیدا نشد. با گذشت هشتسال از مفقودی مائده، بهزاد کبریایی، پدر او به ما میگوید هنوز هم خبری از دخترش ندارد و پلیس هم هیچ نشانی از او پیدا نکرده است: «همه جا را در این مدت دنبالش گشتیم. کرمانشاه، ارومیه، مشهد، تهران و خیلی جاها را دنبال دخترم گشتیم اما نبود. مادر مائده حالش خوب نیست و به خاطر گمشدن دخترمان داروی اعصاب و روان مصرف میکند.»
آخرین بازی فوتبال
۱۸اسفند امسال که بیاید، دقیقا میشود شش سال که از مفقودشدن ابوالفضل در مشهد میگذرد. بعدازظهر روز حادثه، ابوالفضل کفش و لباس ورزشیاش را پوشید و برای فوتبال از خانه بیرون رفت. یک ساعت بعد به خانه برگشت و پس از تعویض لباس و برداشتن ساندویچ گفت میرود مقابل خانه بازی کند. پدرش مخالفت کرد اما ابوالفضل رفت. ساعت پنج بعدازظهر بود اما ابوالفضل به خانه برنگشت. پدر که نگران شده بود، جستوجو را برای یافتن او آغاز کرد. همسایهها هم به کمک او آمدند اما اثری از پسر نوجوان نبود. بعد از دو ساعت، ماجرا را به کلانتری اطلاع دادند و ماموران وارد عمل شدند ولی هیچ نتیجهای نداشت تا امروز که دوباره از مادر ابوالفضل درباره آخرین خبرها برای یافتن او پرسیدیم: «هیچ خبری از پسرم نداریم. پلیس به ما میگوید پیدایش میکنیم اما هنوز خبری نشده است. به خاطر گمشدن پسرمان من و همسرم بیمار شدهایم و قرص اعصاب مصرف میکنیم. امیدمان را از دست ندادهایم و توکلمان همچنان به خداست.»
مهرماه غمبار
آیناز، دختربچه هفتساله چشموابرو مشکی بود که پنجم مهر ۹۷ و زمانی که با خواهرش مقابل خانه مشغول بازی بود در همدان ناپدید شد. چهار سال از آن مهرماه غمبار میگذرد و از علیاکبر غلامی، پدر آیناز، خواستیم تا از جدیدترین خبرهای مربوط به او برایمان توضیح دهد: «هر کاری که تصورش را کنید انجام دادم. اعلامیه چاپ کردم، عکسش را در شبکههای اجتماعی منتشر کردم اما هیچ سرنخی پیدا نشد. کارمان شده غصهخوردن و دیگر کاری از دست هیچکس ساخته نیست. بعضی وقتها خواب دخترم را میبینم و همیشه منتظرم روزی بالاخره از در خانه وارد شود. بعد از گمشدن دخترم نسبت به بچهها خیلی حساس شده و چند بار به خاطر این موضوع درگیر شدم.»
پلیس آگاهی همدان نیز اعلام کرد تحقیقات برای یافتن آیناز ادامه دارد اما تاکنون ردی از دختربچه پیدا نشده است.
پسرک چشمسبز
ماهور، پسرک چشمسبزی است که ۱۸آذرماه سال گذشته در شهرری و توسط دو زن کودکربا ربوده شد. ماهور زمانی که از مادرش دزدیده شد، فقط هشتماهش بود. مادر با صدای بیرمقی به جام جم میگوید: «من از شوهرم جدا شدم و سرپرستی تنها فرزندم را به عهده داشتم. برای تامین مخارج زندگی خودم و پسرم چارهای جز کارکردن نداشتم و برای همین در ایستگاه متروی شهرری شروع به دستفروشی کردم. روز حادثه مشغول کار بودم که دو زن با یک لیوان چای به من نزدیک شدند. ماهور در آغوشم بود که یکی از زنان لیوان چای را به من داد و من هم نوشیدم و بیهوش شدم. وقتی به هوشآمدم متوجه ربودن کودکم توسط آن دو زن شدم. حدود یکسال از دزدیدهشدن پسرم میگذرد و بعد از آن بیمار و خانهنشین شدم. حتی توان کارکردن هم ندارم. تنها امیدم یافتن پسرم است. از شما و پلیس میخواهم در یافتن فرزندم کمکم کنید.»
گمشده دشت شاد
هفتماه از گمشدن زهرای هفتساله در جنگل دشت شاد، از توابع شهرستان میامی، میگذرد اما هنوز خانوادهاش و پلیس موفق به یافتن او نشدهاند. زهرای هفتساله که با خانوادهاش در روستای کلاته اسد شهرستان میامی استان سمنان زندگی میکرد، روز سیام اردیبهشت با خانواده و فامیل به منطقه جنگلی دشت شاد در بخش حسینآباد کالپوش میامی استان سمنان رفت که ناپدید شد و دیگر اطلاعی از سرنوشت او نیست. مادر زهرا که هفتماه سخت را بدون او سر کرده به خبرنگار ما گفت: «زهرا دخترم است. آن روز که گم شد جشنواره گلهای شقایق بود. به منطقه جنگلی با دو خانواده از اقوام و بچههایشان رفته بودیم. کنجی ایستاده و بازی میکرد. موقع ناهار ناپدید شد. چند نفری به ما گفتند دو زن را دیدهاند که دست بچه را گرفته و با خود بردهاند. برخی نیز میگفتند بچه را مردی یافته و به خانوادهای داده که در بخشی از جنگل چادر زده بودند که نزد آنها رفتیم اما گفتند بچه ما را ندیدهاند. حتی پلیس رد مرد رانندهای را به دستآورد که بچه در اطراف او بوده که این مرد هم شناسایی نشد. شهرهای مختلف را در این مدت در جستوجوی دخترمان گشتیم اما ردی از او پیدا نکردیم. دخترم امسال باید کلاس اول میرفت. دوستانش را صبحها میبینم که راهی مدرسه میشوند، دلم میگیرد و تا ساعتها گریه میکنم. چند روز قبل از طریق پلیس استان گلستان مطلع شدیم که دختری همسن فرزندم را پیدا کردهاند. احتمال میدادند که زهرا باشد. وقتی به اداره پلیس رفتیم و آن بچه را دیدم همه امیدهایم رنگ باخت. او دختر گمشدهام نبود و فقط قد و سنش با او همخوانی داشت.»
الان وقت کاسبی نیست
گمشدنشان معمایی است که هیچکس از راز آن خبر ندارد؛ رازی سر به مهر. عکسهایشان در شبکههای اجتماعی دستبهدست میشود و خانوادههایشان منتظر خبری خوش از سرنوشت جگرگوشهشان هستند و به همین امید زندهاند. حالا برخی، این نگرانی و چشمانتظاری پدران و مادران را دستمایه کاسبی کرده و در این وضعیت بهدنبال مقاصد شوم خود هستند. آنها با شمارهها تماس گرفته و اطلاعاتی دروغ درباره گمشده میدهند؛ تماسی که نور امید را در دل پدر و مادر روشن میکند و چمدان سفر میبندند و راهی دیار دیگری برای یافتن فرزند میشوند اما وقتی به آنجا میرسند خبری از کودک نیست و تماسگیرنده هم دیگر جواب نمیدهد. برخی دیگر دنبال این هستند از این نمد برای خود کلاهی بسازند. در تماس با خانواده ادعا میکنند از سرنوشت کودک خبر دارند و در صورت واریزکردن پولی، محل نگهداری او را اطلاع میدهند. این کلاهبرداران هم بعد از گرفتن پول تلفنشان را خاموش کرده و بعد از مدتی سراغ خانواده دیگری میروند. رمالها هم خانوادههای نگران را طعمه خوبی برای کلاهبرداری دیده و در تماس با خانواده کودکان گمشده ادعا میکنند رمالی را میشناسند که از طریق آیینهبینی توانسته بچههای زیادی را پیدا کند. بعد هم آدرس خود را به آنها داده و با کلاهبرداری میلیونی، هیچ نشانهای از گمشده نمیدهند و فقط ادعاهایی واهی را مطرح میکنند. خانواده کودکان گمشده این روزها حال و روز خوبی ندارند و برخی از آنها به بیماری اعصاب و روان مبتلا شدهاند. نباید آنها را دستمایه اهداف شوم خود قرار داد و بیش از این با اعصاب و روان آنها بازی کرد. حتی تماس با آنها و سرزنشکردنشان هم در این اوضاع دردی را درمان نمیکند. این خانوادهها این روزها به دنبال مرهمی برای درد خود هستند و نباید نمک روی زخمشان پاشید. پلیس آگاهی فراجا هم میتواند با تشکیل کارگروهی ویژه رسیدگی دوباره به این پروندهها را در دستور کار کارآگاهان جرایم جنایی قرار دهد تا شاید راز تعدادی از پروندهها فاش شده و خانوادهها از این برزخ خارج شوند.»