کد خبر : ۶۰,۳۱۸
۱۳ خرداد ۱۴۰۲ ۱۸:۴۸
دریادار دوم برای پیدا کردن حلقه ازدواج گروهبان غواصی کرد
امیر با اینکه امیدی نداشت حلقه ازدواج گروهبان در گل‌ولای کف آب پیدا شود، برای دلخوشی او، وسایل غواصی‌اش را پوشید و به داخل آب پرید تا دنبال حلقه بگردد. از زیر ناو رفت و فاصله‌اش تا اسکله را نگاه کرد. مطمئن بود تلاشش بیهوده است. اما ناگهان درخشش نور خورشید را روی یک نقطهٔ ریز دید.

 چند روزی از بازگشت قهرمانانهٔ ناو گروه ۸۶ نیروی دریایی ارتش به آغوش میهن و خانواده گذشته است. تصاویرش را که دیده‌اید؟ چه عشق و صمیمیتی در این تصاویر و بین اعضای این خانواده‌ها موج می‌زد. شاید با دیدن این تصاویر اشک‌هایتان هم سرازیر شده باشد!

عاشق‌شدن را باید آموخت؛ که اگر آموختی پای عشقت می‌ایستی. نسل امروز اگرچه بهرهٔ بیشتری از آسایش و آرامش و نعمت‌های دنیا دارد، اما عاشقی را کمتر آموخته است. بعضی موقعیت‌ها، مثل جنگ و سفر، فرصت ظهور و بروز عشق را بیشتر فراهم می‌کند.

زندگی «علی‌اکبر اخگر» آکنده از این فرصت‌های عاشقی‌ست. او عاشق ایران شد و مردانه پای این عشق ایستاد. دریادار دوم بازنشسته از نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران، امیر «علی‌اکبر اخگر» البته معتقد است ایران از این عاشق‌ها کم ندارد. عاشقانی که وقتی ترکش دستشان را قطع می‌کند، دست بریده را در جیبشان می‌گذارند تا کسی خبردار نشود و روحیه‌ای در هم نشکند؛ و با دست دیگر بیسیم را برمی‌دارند و کار فرمانده را راه می‌اندازند.

قرار است عاشقی را از نگاه این امیر بزرگوار که کتاب «خواهرم جوشن» از خاطرات ایشان به چاپ رسیده، نظاره‌گر باشیم. همراه‌مان باشید...

 


دریادار دوم، امیر «علی‌اکبر اخگر»

 آغاز دریایی‌شدن

امیر اخگر سال ۱۳۴۷ به نیروی دریایی پیوست. آن زمان ایران دانشگاه علوم دریایی نداشت. بنابراین برای طی دوره‌های آموزشی نظامی به انگلستان رفت. سه سال بعد در حالی که بیشتر از زمان رفتن، عشق به میهن را در دل داشت و قدر خانه و خانواده را بیشتر می‌دانست، به ایران بازگشت. از او می‌پرسم «اصلاً فکر نکردید بعد از تحصیل، همان جا بمانید؟». چشمانش برقی می‌زند و می‌گوید: «نه. به خانواده و کشور خیلی وابسته بودم. در و دیوار این کشور برای من معنی دیگری دارد. برای همین هشت سال برایش جنگیدیم.»

در تمام سال‌های نظامی‌گری، کارش روی ناوها و ناوچه‌ها بوده است؛ فرماندهی ناوها و شناورهای جنگی و عملیات‌ها.

دریا صبورت می‌کند

«اگر عاشق دریا و دریانوردی نباشی، آنجا دوام نمی‌آوری. وقتی از ساحل می‌بُری، یعنی از همه چیز می‌بُری. دریا به انسان نشان می‌دهد که دنیا چیست. وقتی در دریا توفان می‌شود، هزار جور قسم و آیه می‌خوری که سلامت بمانی. ولی تا به ساحل می‌رسی، همه چیز را فراموش می‌کنی. دنیا و بلاهایش هم همین طور است.

روی کشتی ناگزیری به افق نگاه کنی. فرصتش را هم داری. این نگاه به افق، ذهن انسان را باز می‌کند. دریا آدم را به مرور عاشق خود می‌کند. طوری که وقتی فرد را از دریا دور می‌کنی، گویی ماهی را از آب بیرون آورده‌ای. دریا آرام و صبورت می‌کند. چون سرعت حرکت کم است. این، شتابزدگی انسان را از بین می‌برد.». این‌ها مختصری از توصیفات این دلاورمردِ دریا از دریاست.

 


امیر اخگر در حال توضیح یکی از عملیات‌های تحت فرماندهی‌اش از روی تصاویر

دریا برای اقتصاد و زندگی

ایران، قلب دنیاست. این را بزرگان علوم ژئوپلیتیک می‌گویند. ما ۸هزار و ۶۴۰ کیلومتر مرز داریم که حدود ۳ هزار کیلومتر آن مرز آبی است. بیش از ۹۰درصد از صادرات کشور در همین ۳۰درصد مرز انجام می‌شود. بنابراین دریا برای ما بسیار مهم است؛ نه صرفاً از نظر مباحث ژئوپلیتیک، که از نظر قدرت، عزت، اقتدار، اقتصاد، تجارت، حمل‌ونقل، منابع غذایی و دیگر منابع. ما با ۱۵ کشور همسایه‌ایم که با ۱۲تایشان ارتباط دریایی داریم. باید بتوانیم در مرزها منافع ملی و منابع‌مان را حفظ کنیم.

امیر اخگر بعد از اشاره به این آمار و ارقام می‌گوید: «ناوگروه‌های نیروی دریایی ۱۲۰۰ کیلومتر دورتر، با دزدان دریایی مقابله می‌کنند. آنها برای تأمین امنیت کشتی حامل پرچم ایران و اموال ایرانی یا هر کشتی که در حال تجارت با ایران است و در واقع امنیت چرخهٔ اقتصاد، کشتی‌ها را اسکورت می‌کنند.»

نبرد اقتصادی در دریا

این ویژگی جوانان مبارز دیروز و جوگندمی‌های دلاور امروز است که وقتی از آنچه با توکل به خدا رقم زده‌اند می‌گویند، غرور و افتخار در نگاه‌شان موج می‌زند. امیر اخگر می‌گوید: «در دوران دفاع مقدس، بیش از ۱۰ هزار کشتی را از بندرعباس تا بندر بوشهر، خارک و بندر امام (و در مسیر عکس) اسکورت کردیم. رژیم بعث برای قطع خطوط کشتی‌رانی و افزایش فشار اقتصادی بر ما، مدام از هوا و دریا حمله می‌کرد. اما نیروی دریایی نگذاشت هیچ بندری تعطیل و صادرات و واردات متوقف شود. تازه! در همان ۶۷ روز اول جنگ، صادرات و واردات عراق را قطع کردیم. عراق هر روز از خلیج فارس ۲/۷ میلیون بشکه نفت صادر می‌کرد. تکاوران نیروی دریایی طوری پایانه‌های نفتی عراق را منهدم کردند که تا پایان جنگ یک لیتر نفت از آنجا صادر نشد!»

 


مسیر ناوگروه ۸۶ در سفر دور دنیا

نیروی دریایی، مقتدر و نوع‌دوست

ناوهای جنگی کشورمان با پرچم پرافتخار ایران، نمادی از اقتدار ما هستند و وقتی در منطقه‌ای حضور دارند، این حضور معنادار است. حالا حساب کنید ناوگروه ۸۶ دور دنیا را گشته و در بیش از ۶۵ هزار کیلومتر مسیر دریایی حضور داشته است؛ از هند تا اندونزی، از اقیانوس آرام تا قارهٔ آمریکا و آفریقای جنوبی.

اما در عین حال، انسان‌دوستی نیروی دریایی ما زبانزد است. امیر اخگر برای مثال می‌گوید: «چندی پیش در دریا یک کشتی غیرایرانی که حتی در حال تجارت با ایران هم نبود، دچار سانحه شد. دو فروند از هلی‌کوپترهای ما که در حال مانور بودند، سه سرنشین آن را نجات دادند و برای مداوا به بندرعباس بردند.»

زن، محور زندگی‌های نظامی

در تمام این فعالیت‌ها خانوادهٔ نیروهای دریایی و خصوصاً خانم‌ها سهیم‌اند. چون رکن اساسی در حمایت فکری و عاطفی از نیروها هستند. زمینه‌ساز و سازندهٔ تمام افتخاراتی که پیش‌تر اشاره شد هم خانواده است. چون باورهای اصلی فرد در خانواده شکل می‌گیرد. اینها را ما نمی‌گوییم؛ امیر اخگر می‌گوید و ادامه می‌دهد: «خانوادهٔ نیروهای دریایی در جنوب کشور که دوری از مرد خانه را تاب می‌آورند تا او به مأموریتش برسد، واقعاً شاهکار می‌کنند. باید به زنان این خانواده‌ها مدال شجاعت و افتخار داد. آنها رزمندگان امور داخلی خانه‌اند. اگر این جبهه قوی نباشد، مرد نمی‌تواند به نظامی‌گری‌اش برسد و به مرور روحیه، انگیزه و اعتماد به نفسش را از دست می‌دهد. نیروهای نظامی وقتی برای کارشان می‌روند، باید خیالشان از خانه و خانواده راحت باشد. وقتی بچه‌های نیروی دریایی به مدت چند ماه به دریا می‌روند،‌ به آنها می‌گویم همسر شما بیشتر از خود شما ایثار کرده است».

مرمت خانهٔ «رئیسعلی دلواری» در کارنامهٔ یک همسر دریایی

امیر اخگر تمام هشت سال دفاع مقدس را در بوشهر گذرانده است. آن زمان همسرش در میراث فرهنگی کار می‌کرد. آن هم چه همسری. او هر سه فرزندشان را در بوشهر رشد داد و بزرگ کرد. خودش هم کارهای مهمی در این دوران انجام داد. مثلاً با علاقه‌ای که به میراث فرهنگی داشت، بازسازی خانهٔ رئیسعلی دلواری را دنبال کرد. از بوشهر با ماشین خودش به دلوار می‌رفت. مصالح می‌برد. با همین کارها خانهٔ قهرمان ملی ایران سر و سامان گرفت و به عنوان نمادی از تاریخ کشورمان حفظ شد.

امیر اخگر در تقدیر از همسرش و همسر تمام نیروهای دریایی می‌گوید: «خانواده‌های دریایی، زنان مستقلی دارند که روی پای خودشان می‌ایستند. تمام مسئولیت خانه و زندگی و بچه‌ها، از درس و بهداشت تا تربیت و پرورش آنها، در نبود مرد بر عهدهٔ خانم است و این واقعاً بار سنگینی است. ضمن اینکه این خانواده‌ها چون درد همدیگر را می‌فهمند، خیلی پشت هم هستند. بسیار پیش آمده که در بیماری، زایمان و... در نبود مردان خانه، همسران نیروهای دریایی همراه و در کنار هم بوده‌اند».

 


امیر اخگر حضور قلبی مردان دریایی را برتر از حضور فیزیکی آنها در خانه می‌داند

حضور قلبی مردان دریا در خانه

شاید به نظرتان برسد مردان نظامی خصوصاً نیروهای دریایی از نظر میزان حضور در خانه، شبیه مهمان هستند. ولی امیر اخگر این را رد می‌کند و زاویهٔ دید دیگری پیش چشم‌مان می‌گشاید؛ حضور قلب به جای حضور فیزیکی. یعنی اگر ارتباط درستی بین اعضای خانواده برقرار باشد و درک متقابل داشته باشند، حضور قلب و عشق و محبت بین آنها خیلی ارزشمندتر است.

او می‌گوید: «وقتی مرد با ناو جنگی به مأموریت سه‌ماهه می‌رود، همسرش می‌داند که مرد خیال او را با خودش به دریا می‌برد. شاید نیروهای دریایی کشورهای دیگر در بنادر خیلی کارها بکنند. ولی بچه‌های نیروی دریایی ایران، به اصول اخلاقی و مسائل معنوی پایبندند. زیرساخت خانواده هم رعایت همین اصول اخلاقی است».

 


امیر اخگر، بوشهر؛ استقبال از جوشن پس از درگیری دریایی موفقیت‌آمیز با رژیم بعث

غواصی فرماندهٔ ناو در جست‌وجوی حلقهٔ ازدواج گروهبان

امیر اخگر در دوران جنگ، فرماندهٔ ناو جوشن بود. روز جمعه‌ای کنار اسکله در حال قدم‌زدن، یکی از نیروهای گروهبان‌یک خود را روی سکوی کنار اسکله دید، در حالی که با ناراحتی و غرق فکر دستش را زیر چانه‌اش گذاشته و نشسته بود. دلیلش را جویا شد. گروهبان گفت: «دو هفته پیش که به شهرم رفتم، عقد کردم. امروز موقع کار، حلقه‌ام از دستم درآمد و بین ناو و اسکله به آب افتاد».

امیر اخگر که به بزرگواری و مهربانی معروف است، با اینکه امیدی نداشت حلقه در آن گل‌ولای کف آب پیدا شود، برای دلخوشی گروهبان، وسایل غواصی‌اش را پوشید و به داخل آب پرید تا  دنبال حلقه بگردد. از زیر ناو رفت و فاصله‌اش تا اسکله را نگاه کرد. مطمئن بود تلاشش بیهوده است. اما ناگهان درخشش نور خورشید را روی یک نقطهٔ ریز دید. به سمتش رفت. انگشتش را گذاشت زیرش و آن را آورد بالا. انگشتر بود!

او تعریف می‌کند: «به ناو که برگشتم گروهبان با ناامیدی برای تشکر آمد و گفت «همین که شما رفتید و گشتید، ممنونم». انگشتر را که نشانش دادم، شوکه شد. چرا؟ چون می‌دانست احتمال اینکه در چنین جایی چنین شیء کوچکی پیدا شود، یک در میلیارد هم نیست. این اتفاق به من آموخت که وقتی چیزی را از ته قلبت از خدا بخواهی آن را به تو می‌دهد. وسیله و واسطه‌اش را هم خودش درست می‌کند. حتی یک فرماندهٔ ناو را برای پیدا کردن انگشتر یک گروهبان به عمق دریا می‌فرستد».

 


نفتکش «اسکایپ مانت» در کانال خور موسی با موشک هدف قرار گرفت

بندر باید باز بماند؛ به هر قیمتی!

۲۶ آذر ۱۳۶۱ است. کنترل عملیاتی در خلیج فارس بر عهدهٔ امیر اخگر است. کشتی نفتکش «اسکیپ مانت» ۳۰ هزار تن نفت سفید را برای ایران حمل می‌کند. وارد کانال «خور موسی» می‌شود. رژیم بعث عراق با موشک دوربرد از ساحل به آن شلیک می‌کند. کشتی می‌شود یکپارچه آتش. یدک‌کش‌ها خطر نزدیک شدن به این گلولهٔ آتشین را نمی‌پذیرند. جریان آب، کشتی شعله‌ور را به سمت بندر امام هدایت می‌کند. اگر کشتی به گل بنشیند، کانال و بندر امام تا آخر جنگ بسته می‌شود.

امیر اخگر با هلی‌کوپتر به کشتی نزدیک می‌شود. خطر جدی است. از آن سمت ممکن است عراق هلی‌کوپتر را هدف قرار دهد و از این سمت شعله‌های نفتکش زبانه می‌کشد. به خلبان می‌گوید «من را پیاده کن و برو!». اما راضی‌کردن خلبان به پذیرش خطر نزدیک‌شدن به این جهنم و بعد از آن گذاشتن امیر و رفتن، کار ساده‌ای نیست. سرانجام با این شرط که بعد از پیاده کردن امیر، مدتی کنار نفتکش در حالت پرواز منتظر بماند، راضی به پیاده کردن او می‌شود. امیر، افراد داخل کشتی را با قایق‌های نجات راهی می‌کند تا از مهلکه دور شوند.

برای مهار چنین کشتی‌هایی که موتورخانه‌شان از بین رفته، باید لنگرشان را انداخت و این کار چهار پنج نفر نیرو لازم دارد. اما امیر تنهاست. تمام کارهای مربوط به انداختن لنگر را به تنهایی در نیم‌ساعت انجام می‌دهد. خلبان هم در کمال جوانمردی، تمام این مدت منتظر امیر می‌ماند و بعد از لنگر انداختن کشتی و اتمام مأموریت، امیر را به سلامت از نفتکش خارج می‌کند.

«نادر ابراهیمی» می‌گوید: «هر جنگی یک نقطهٔ پایان دارد که آن هم تسلیم شدن یکی از طرفین دعواست». دیدن افرادی چنین از جان‌گذشته، دلیل خوبی بود که رژیم بعث از وحشت، شکست را بپذیرد.

ناامید نشو؛ تا آخرین گلوله تلاش کن!

وقتی در محیط بسته و کوچکی مثل یک ناو، ۱۰۰ نفر به مدت چند ماه حضور دارند، ارتباط بین آنها نزدیک و صمیمی، مثل یک خانواده می‌شود. با هم تبادل دانش می‌کنند و از هم می‌آموزند. امیر اخگر می‌گوید: «چنین ارتباطی صرفاً کاری نیست. البته صمیمیت خللی در انجام وظایف ایجاد نمی‌کند. ما هنوز با کسی که ۵۰ سال پیش مأمور تدارکات ناومان بود، در ارتباطیم».

«بارانی» یکی از تکاورانی است که امیر اخگر در دوران دفاع مقدس، فرماندهٔ او بوده است. او تعریف می‌کند: «به ما مأموریت داده بودند یک کشتی آمریکایی را که نفت عراق را جابه‌جا می‌کرد، بزنیم. با دو قایق توپ‌دار به شکارش رفتیم. نیامد. با وجود سختی زندگی در قایق، چند روز منتظرش ماندیم. احتمال می‌دادیم در لنگرگاه کویت مانده باشد. بعد از هفت هشت روز داشتیم می‌رفتیم که همان‌جا بزنیمش. در مسیر خبر دادند کشتی حرکت کرده. دیدیمش. شروع کردیم به زدن. با دو سه گلوله باید آتش می‌گرفت. از ۱۱ گلوله‌ای که داشتیم، ۱۰ گلوله شلیک کردیم. با اینکه کشتی سوراخ می‌شد و نفت بیرون می‌ریخت، ولی آتش نمی‌گرفت. آخرین گلوله را هم با توکل بر خدا زدیم و بالاخره آتش گرفت. تا وقتی که به خارک رسیدیم، هنوز شعله‌هایش زبانه می‌کشید.».

 در خلیج فارس ما باید فارسی حرف بزنید!

خلیج فارس تنها اسم یک منطقه نیست. یک فرهنگ و تمدن غنی است. «نادر ابراهیمی» در کتاب «بر جاده‌های آبی سرخ» از خلیج فارس و قهرمانان این خطه، به‌ویژه «میرمَهنا دُغابی» نوشته است.

گزارش را با بندی از این کتاب به پایان می‌بریم که امروز هم مصداقش را در همین خطه می‌بینیم و سرشار از غرور و افتخار می‌شویم:

میرمهنا، یک‌باره برگشت و فریاد کشید: «آهای دیلماجِ [مترجم] بدنهاد! به اربابانت [خارجی‌های اشغالگر] بگو که بعد از این، اگر می‌خواهند با ما حرف بزنند، بروند فارسی یاد بگیرند. چشمشان کور! ما، بعد از این، با جمیع بیگانگان، به زبانی که می‌دانیم حرف می‌زنیم، بدون واسطه! و هیچ زبانی هم به جز فارسی نمی‌دانیم».

نظرات بینندگان

تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید