علی حجازی، از غواصان گردان یونس است که در عملیات کربلای ۳ حضور داشته است، او در گفتوگو با ایمنا از چگونگی انجام بزرگترین عملیات دریایی در جنگ تحمیلی و فتح اسکله نفتی الاُمیّه میگوید.
شهریورماه سال ۱۳۶۵، خلیجفارس شاهد نخستین عملیات دریایی سپاه پاسداران در این آبها بود که به بزرگترین عملیات جنگی دریایی در طول تاریخ ایران معروف شد.
نیروی دریایی سپاه عملیات کربلای ۳ را در یازدهم شهریورماه سال ۱۳۵۹ در شمال خلیجفارس آغاز کرد. در این عملیات که دو روز به طول انجامید، لشکر ۱۴ امام حسین (ع) با سه گردان شرکت داشت، نیروی دریایی ارتش نیز در تجسس و نجات نیروهای تکاور و شناورها با سه گردان تحت امر عملیاتی سپاه قرار داشت، همچنین دو فروند هلیکوپتر تجسسی، دو فروند هلیکوپتر کبری و چهار فروند هلیکوپتر ۲۱۴ از هوانیروز و نیروی دریایی ارتش در این عملیات شرکت داشتند.
هدف از انجام عملیات، تصرف اسکلههای البکر و الاُمیّه بود. تصرف این اسکلهها که ۳۲ کیلومتر تا ساحل فاصله داشتند، این امکان را برای ایران فراهم میکرد که ضمن تأمین جناح جنوبی در منطقه فاو، جزیره بوبیان کویت را که نیروهای عراقی از آن استفاده میکردند در معرض تهدید قرار دهد.
در سالروز اجرای عملیات کربلای ۳ با «علی حجازی»، از غواصان گردان یونس به گفتوگو نشستیم تا خاطرات حضور او در این عملیات را از روزهای سخت و طاقتفرسای آموزش، تعویق یک روزه عملیات به علت نرسیدن به مکان از قبل تعیین شده و چگونگی تصرف اسکله الامیه ورق بزنیم.
ماجرای شناسایی در آبهای خلیج فارس به همراه شهید خرازی
حاجحسین خرازی درست قبل از رفتن به سفر حج ما را فراخواند، با همراهی تعدادی از بچههای غواص گردان یونس و یکی دو نفر از بچههای اطلاعات سوار بر دو قایق شدیم و به منطقه فاو و سپس از فاو به سمت دریا رفتیم، حاجحسین به ما گفت به اینجا آمدهایم تا بررسی کنیم آیا در این آبها امکان غواصی وجود دارد یا خیر، چند نفری به آب زدیم، حدود چهار کیلومتر غواصی کردیم، آب دریا به شدت شور و تلخ بود و هوا بسیار گرم، حاجحسین هم با دقت کار ما را دنبال میکرد، پس از بالا آمدن از آب از تمام بچههای غواص از جمله آقای مظاهری، شاهچراغی و سرامی یکییکی سوال کرد تا وضعیت غواصی در آن منطقه را بهخوبی بررسی کند، شرایط مثبت ارزیابی شد، ما آن زمان اصلاً نمیدانستیم که قرار است در همین منطقه عملیات بزرگی انجام شود، به فرماندهان دستور داده شده بود که نیروهای غواص را برای غواصی در آبهای دریایی شور به مسافت حدودی ۱۵ کیلومتر آماده کنند، کار سختی به نظر میرسید، اما مراحل گزینش نیرو به سرعت انجام و آموزش شروع شد.
برگزاری مانور عملیاتی در جزیره خارک
اولین مرحله آموزش در رودخانه کارون آغاز شد، باوجود گرمای بیحد هوا، آب شیرین بود و طی مدتی کم به رکورد غواصی به وسعت ۱۵ کیلومتر دست پیدا کردیم، علاوه بر آن سلاحهای بچههای غواص با نوع پوشش آنها تنظیم شد، بهطوری که بچهها بتوانند با آن سلاحها روی آب شناور بمانند.
مرحله دوم آموزش در منطقهای در دهانه خلیجفارس که یک منطقه عملیاتی بود، شروع شد، آنجا محدود بود و رفتوآمدی وجود نداشت، مشکل بزرگ ما گرما و شرجی غیرقابل تحمل و آب بسیار شور منطقه بود، در کنار ما یک درمانگاه از طرف لشکر برپا شده بود که اغلب اوقات حدود سه چهار تا از بچهها به علت گرمازدگی پس از بیرون آمدن از آب و تحلیل فوقالعاده نیروی بدنی زیر سرم و تحت درمان بودند، در گرمای منطقه که بین ۴۵ تا ۵۰ درجه سانتیگراد بود، بر تن کردن لباس غواصی و خوردن آب تلخ و شور بچهها را خیلی اذیت میکرد و این در حالی بود که ما هیچگونه وسیله سرمایشی در اختیار نداشتیم، بچهها اکثراً با سرم و آمپولهای تقویتی سرپا میماندند، گاهی نیروهایی که به شدت گرمازده و عرقسوز شده بودند را عقب ماشینهای تویوتا مینشاندیم و حدود ۲۰ تا ۳۰ کیلومتر میگرداندیم تا باد آنها را سرحال بیاورد و برای ادامه آموزش آماده کند! وسیله دیگر سرمایشی ما یک پتو بود که به صورت چپ و راست به کپرها میبستیم تا وقتی مثل گهواره تکان میخورد، بچهها را تا حدی خنک کند.
مرحله سوم و آخر آموزش که از همه سختتر بود، در منطقهای مشابه اسکله الامیه و بیشتر به صورت یک مانور عملیاتی در جزیره خارک برگزار شد، شرایط آنجا خیلی بدتر بود. آب آنجا فسفر داشت و وقتی پایین میرفت، گویی اسید به جگر آدم میرسید، آنقدر میسوخت که حد و حساب نداشت، به لطف خدا بچهها با تمام توان آموزش را با موفقیت پشت سر گذاشتند و آماده عملیات شدند.
بچههای گردان یونس در دو گروهان نوح و گروهان موسیبنجعفر و در دو گروه ۶۰ نفره تقسیم شدند و قرار شد یک گروهان پیاده شناور ۲۰ نفره ما را پشتیبانی کند.
ایمان و صداقت غواصها، مهمترین رکن موفقیت عملیات کربلای ۳
بالاخره شب عملیات فرارسید و بچههای غواص با قایقهایی که حدود ۲۵ نفر ظرفیت داشت، به سمت مقصد رفتند تا در آب رها و به سمت یک فانوس دریایی رهسپار شوند، نمیدانم چه سری در کار بود که با وجود تلاش فراوان آن شب بچهها نتوانستند فانوس دریایی را پیدا کنند، بهناچار پس از چند ساعت تلاش با فرمانی که صادر شد به عقب بازگشتیم، فردای آن روز مطلع شدیم که شب دوباره عملیات آغاز میشود و باید آماده باشیم.
شب عملیات به سمت اسکله حرکت کردیم، طبق قرار قبلی گروهانها یکی از سمت راست و دیگری از سمت چپ و دستهای از هر گروهان به وسط اسکله میرفتند و لازم بود با یکدیگر همپوشانی داشته باشند، تمام بچهها در لحظه رها شدن خوب میدانستند که معلوم نیست چه اتفاقاتی انتظارشان را میکشد، رفتن ما دست خودمان بود و اینکه چهطور و چگونه برمیگردیم دست خدا، با اشراف به این موضوع بچهها با دل و جان و با آرزوی به نتیجه رسیدن عملیات رهسپار شدند.
ارتفاع موجها در آن شب تاریک و حساس به ۲.۵ تا سه متر میرسید و شدت آن به حدی بود که حدود یک کیلومتر ما را از مسیر اصلی دور و منحرف میکرد، طی دورههای آموزشی هیچگاه ارتباط بیسیمی ما قطع نشده بود، اما آن شب و با شروع عملیات بیسیمها از کار افتادند و ارتباط ما با فرماندهی به طور کامل قطع شد، در این شرایط سخت تنها رمز و رکن موفقیت عملیات صداقت و ایمان بچهها بود، نماز شبها و توسلات و دعاهایی که اکثر بچهها داشتند ریسمان امید را محکم کرده بود، ارتباط ما با عقب قطع شده بود، اما با خدا نه!
ما با همین اتصال معنوی دل به دریا زدیم و به سمت اسکله پیش رفتیم، جریان آب باعث شده بود که تقریباً یک کیلومتر از مسیر اصلی به طرف راست کشیده شویم، ما فقط اسکله را میدیدیم و تمام توانمان رسیدن به آنجا بود، در همین موقع صدای تیراندازی و شلیک از اسکله به گوش رسید، متعجب بودیم و نمیدانستیم چه اتفاقی افتاده است، نزدیک گرگومیش صبح بود که به اسکله رسیدیم، فهمیدیم گروهان موسیبن جعفر به فرماندهی مهدی مظاهری خودش را به اسکله رسانده و با عراقیها درگیر شده است، سرباز بعثی به محض مشاهده غواصهای ایرانی یک فریاد زده و از ترس غش کرده بود و با ورود غواصهای دیگر بخشی از اسکله فتح شده بود.
آتش دشمن به سمت ما بود، اما موجهای مرتفع باعث میشد، تیرها کمانه کند و به ما برخورد نکند، زمانی که ما به اسکله وارد شدیم حدود ۸۰ درصد از آن فتح شده بود، شلیک موشک و بمباران هوایی اسکله توسط بعثیها باعث شهادت جمعی از رزمندگان ایرانی شده بود، بچهها آموزش پدافندی هم دیده بودند، به خاطر همین یکی از نیروها به نام آقای علیزاده با سرعت خودش را پشت پدافند دولول بعثیها رساند و با شلیک اول توانست یکی از هواپیماهای دشمن را که برای بمباران ما به پرواز در آمده بود، منفجر کند، با این انفجار رزمندگان ایرانی غرق در شادی شدند.
∎