در این گزارش فهرستی از کتابهایی که تقریظ مقام معظم رهبری را دارند گردآوری شده است.
تقریظ به معنی ستودن مکتوب، مطلبی است که در تجمید کتاب یا نوشتهای مینویسند. صفحه تقریظ یا اپیگرام، صفحه و درآمدی ستایشآمیز است که بر یک اثر همراه با تأیید و ستایش نویسنده، و نیز معرفی کتاب مینویسند و معمولاً در صفحات آغازین کتاب قرار میگیرد. تقریظ اغلب شامل بیانیه و مطالبی مختصر، جالب، به یاد ماندنی است و این سنت ادبی بیش از دو هزار سال قدمت دارد. اما در ایران پس از انقلاب اسلامی از سوی مقام معظم رهبری این سنت از اواخر دهه ۶۰ و ابتدای دهه ۷۰ آغاز میشود.
حدود ۳۰ سال است که رهبری به عنوان یک مقام والای کشور، فرهنگ و ادبیات را دغدغه خود میدانند و توجه ویژهای به کتاب و کتابخوانی دارند. ایشان از هر راهی در تلاش هستند تا فرهنگ کتاب و کتابخوانی بهخصوص آثار مربوط به انقلاب و دفاع مقدس را گسترش دهند.
مقام معظم رهبری پیش از انقلاب به عنوان یکی از چهرههای فرهنگی علاقهمند به حوزه شعر و ادبیات در میان ادبا و فعالان این حوزه شناخته شده بودند. این روحیه هماینک نیز در ایشان دیده میشود. روحیهای که سبب میشود تا ایشان هر سال به بازدید از نمایشگاه کتاب بیایند و یا نکاتی را در خصوص آثار متعدد بیان کنند. آنچه این روزها از تقریظات ایشان بر آثار متعدد به چاپ میرسد، نشاندهنده همین روحیه است. به همین بهانه این آثار را با هم بررسی میکنیم:
«آن بیست و سه نفر»
نویسنده: احمد یوسفزاده
متن تقریظ مقام معظم رهبری:
در روزهای پایانی ۹۳ و آغازین ۹۴ با شیرینی این نوشتهی شیوا و جذاب و هنرمندانه، شیرینکام شدم و لحظهها را با این مردان کم سال و پرهمت گذراندم. به این نویسندهی خوش ذوق و به آن بیست و سه نفر و به دست قدرت و حکمتی که همهی این زیبائیها، پرداختهی سرپنجهی معجزهگر اوست درود میفرستم و جبههی سپاس بر خاک میسایم.
یک بار دیگر کرمان را از دریچهی این کتاب، آنچنان که از دیرباز دیده و شناختهام، دیدم و منشور هفت رنگ زیبا و درخشان آن را تحسین کردم.
معرفی کتاب:
کتاب آن بیست و سه نفر اثر احمد یوسف زاده حاوی خاطرات بیست و سه نوجوان است که توسط ارتش بعث، در عملیات بیت المقدس به اسارت درآمدند و دیکتاتور عراق سعی داشت از این نوجوانان برای ایجاد جنگ روانی علیه ایران استفاده کند.
نگارش این کتاب از روی دست نوشتههای سال ۱۳۷۰ احمد یوسف زاده و متن فیلم مستند آقای مهدی جعفری صورت گرفته که حاوی ساعتها مصاحبهی دکتر محمد شهبا با افراد گروه بیستوسه است. از این رو، خواننده میتواند مطمئن باشد آنچه در این کتاب میخواند تخیل و قصه پردازی نیست؛ بلکه روایتی است از آنچه این ۲۳ نفر دیده و از سر گذرانده اند.
«پنجرههای تشنه»
مهدی قزلی
متن تقریظ مقام معظم رهبری:
«بسماللهالرّحمنالرّحیم
این حسین کیست که عالم همه دیوانهى اوست
این چه شمعی است که جانها همه پروانهى اوست
اى شعلهى فروزان، اى فروغ تابان، اى گرمابخش دلهاى خلایق! تو کیستى با این شکوه و جلال، با این شیرینى و دلنشینى، با این هیبت و اقتدار، با اینهمه لشکر دلبههمراه، با غلغلهى فرشتگان که در کنار موکب تو با آدمیان رقابت میکنند؟ تو کیستى اى نور خدا، اى نداى حقیقت، اى فرقان، و اى سفینةالنجاة؟ چه کردهاى در راه خدایت که پاداش آن خدائىشدنِ هر آن چیزى است که به تو نسبت میرساند؟ بنفسى انت، بروحى انت، بِمُهجَةِ قلبى انت، و سلام الله علیکَ یومَ وُلِدتَ و یوم اُستُشهِدتَ مظلوماً و یوم تُبعَثُ فاخِراً و مَفخَراً. ۹۳/۲/۲۹
بسیار خوب و با ذوق و سلیقه نوشته شده است؛ و با نگاه هنرمندانه و کنجکاو و نکتهیاب. خواندم تا ۹۳/۲/۲۸.»
معرفی کتاب:
روزنوشتهای انتقال ضریح جدید امام حسین علیه السلام از قم به کربلا
مرحوم حاج محمد دانش آشتیانی یکی از خیّرین قمی بود که بعد از فروپاشی نظام صدام راه عتبات را در پیش گرفت و خدمتگزار آستان مقدس معصومین مدفون در عراق شد؛ از بردن لوستر و فرش برای حرمهای ائمه گرفته تا برگزاری مراسم جشن و عزادارای در آنجا. رفتوآمدهای عاشقانهاش در این مسیر باب رفاقتی بین او و متولیان عراقی، بهویژه مسئولان حرم مطهر حضرت سیدالشهدا علیهالسلام گشود.
در سال ۱۳۸۴ حاج محمد از طریق دوستانش در آستان قدس حسینی مطلع شد که تولیت، به دلیل فرسودگی ضریح مطهر و تعدی متجاوزان بعثی به آن، قصد دارد ضریح جدیدی بسازد و جایگزین ضریح فعلی کند.
«پنجرههای تشنه»، حاصل روایتگری مهدی قزلی از اتفاقی است که شاید هر صد سال یک بار رخ دهد. کتابی با «ادبیات ساده و بیغل و غش»، درست مانند تمام شخصیتها و کاراکترهایی که در صفحه صفحه کتاب میآیند و خود را به «ضریح حسین علیهالسلام» میرسانند و تبرک میجویند و میروند.
«سفر به قبله»
هدایتالله بهبودی
تقریظ مقام معظم رهبری:
«این کتاب مرا باز در شور و حال حسرتآلود زیارت خانهی خدا و حرم رسولالله (ص) فرو برد. شور و حال و اشتیاقی که دیگر امیدی هم با آن نیست. تا به یاد دارم -از سالهای دور جوانی- هرگز دل خود را از آتش این اشتیاق، رها نیافتهام. اما حتی در دوران سیاه اختناق که هر روحانی بامعرفت و بیمعرفتی، با رغبت و یا حتی از سر سیری، آسان میتوانست در خط حج قرار بگیرد … و من نمیتوانستم! یا بهتر بگویم: هیچ حملهدار و رئیس کاروانی از ترس ساواک شاه، نمیتوانست و جرأت نمیکرد نام مرا در فهرست حاجیهای خود -چه رسد به عنوان روحانی کاروان- بگذارد. بله، حتی در آن دوران سخت هم دلم از امید زیارت کعبه و بوسه زدن بر جای پای پیامبر (ص) در مکه و مدینه، خالی نمانده بود … و این امید، اگرچه با حج ده روزه سال ۵۸ که به فضل شهید محلاتی قسمتم شد، برآورده گشت، اما آتش آن شوق سوزندهتر و مشتعلتر شد … در سالهای ریاست جمهوری چشم امید به پس از آن دوران دوخته بودم …، اما امروز …؟ شور و اشتیاقی بیسکون و امیدی تقریبا فرو مرده … تنها تسلی به خواندن اینگونه سفرنامهها یا شنیدن آنها است که خود بازافزاینده شوق نیز هست.
این کتاب، شیرین، موجز، با روح و هوشمندانه نوشته شده است. زیارت قبول؛ عزیز نویسنده!
زیارت قبول ۷۰/۱۲/۱۰»
معرفی کتاب:
این کتاب گزارش سفر هدایت الله بهبودی و چند تن از دوستانش به کعبه است. این نخستین مراسم حج پس از کشتار ایرانیان در مکه به سال ۱۳۶۶ بوده و نخستین نگاه نویسنده به این مراسم معنوی. در ابتدا نویسنده کمال ناباوری خود را از تشرف به این سفر شرح میدهد و دریچههای امید را به قلب انسان میگشاید که وقتی او بخواهد میشود؛ به همین سادگی که این متن را میخوانی. در ادامه ملاقات نویسنده با آقای خامنهای شرح داده شده است. نویسنده در این کتاب گزارش روزانه سفر خود را نوشته است و لحظه به لحظه انسان در موقعیت قرار میدهد. نویسنده دو نوع نگاه دارد نگاه سیاسی و نگاه معنوی. نگاه سیاسی اشاره به برخورد صعودیها با ایرانیها و سیاستهای آنها در کمرنگ جلوه دادن جنبههای مذهبی و در عوض رونق دادن بازاریابی محصولات اروپایی و امریکایی و چینی و… دارد. نگاه مذهبی به توصیف لحظههای ناب عرفانی، رنگ باختن تعلقات دنیوی و برابری انسانها اعم از فقیر و غنی و رئیس و مرئوس و زن و مرد، وعدهها و شروط با خدا، توصیف جزء به جزء لحظات احرام، برائت از شیطان و وسوسه هایش دارد که انسان را مشتاق سفر به آن دیار میکند.
گزیده متن: «به عقل که درست نیست، ولی گمان میکنم اینجا خدا دلش نرمتر است. دستت راحتتر میرسد به خدا. خیلی زود دامنش را میگیری و دسته دسته گلهای محبت و دوستی را میچینی، بو میکنی و کیف. اشک مفت چنگت. دل شکسته هر وقت که بخواهی. دریچه قلبت باز باز. دلت سوهان میخورد، صاف میشود. سختی قلبت فرار میکند، نرم میشود. میدانی چرا؟ برای اینکه اینجا حوزه استحفاظی خداست. از دلها و قلبها حفاظت میکند.»
«گلستان یازدهم»
بهناز ضرابیزاده
تقریظ مقام معظم رهبری:
بسماللهالرّحمنالرّحیم
این روایتی شورانگیز است از زندگی سراسر جهاد و اخلاصِ مردی که در عنفوان جوانی به مقام مردان الهی بزرگ نائل آمد، و هم در زمین و هم در ملأ اعلیٰ به عزّت رسید. هنیئاً له.
راوی -شریک زندگی کوتاه او- نیز صدق و صفا و اخلاص را در روایت معصومانهی خود بهروشنی نشان داده است.
در این میان، قلم هنرمند و نگارش آکنده از ذوق و لطف نویسنده است که به این همه، جان داده است. آفرین بر هر دو بانو؛ راوی و نویسندهی کتاب.
معرفی کتاب:
«گلستان یازدهم» خاطرات زهرا پناهیروا، همسر سردار شهید علی چیتسازیان، به قلم بهناز ضرابیزاده است. این کتاب با زبانی صادقانه به شرح زندگی یک سال و هشتماهة مشترک شهید چیتسازیان و همسرشان پرداخته است. فرماندهای که در جبهه به دلیل مهارتهای رزمی و شجاعتش به عقرب زرد معروف بود، در خانه با مادر و همسرش به اندازهای با مهر و محبت رفتار میکرد که گویی این قلب رئوف هیچگاه سابقه حضور در حرب و قتال را نداشت. «گلستان یازدهم» به زیباترین شکل توانسته است قسمت مهمی از نیمه پنهان زندگی شهید چیتسازیان را به مخاطبان معرفی کند.
«وقتی مهتاب گم شد»
حمید حسام
متن تقریظ مقام معظم رهبری:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
بچّههای همدان؛ بچّههای صفا و عشق و اخلاص؛ مردان بزرگ و بی ادّعا؛ یاران حسین (علیه السّلام)؛ یاوران دین خدا .. و آنگاه مادران؛ مردآفرینان شجاع و صبور … و آنگاه فضای معنویّت و معرفت؛ دلهای روشن، همّتها و عزمهای راسخ؛ بصیرتها و دیدهای ماورائی .. اینها و بسی جویبارهای شیرین و خوشگوار دیگر از سرچشمهی این روایت صادقانه و نگارش استادانه، کام دل مشتاق را غرق لذّت میکند و آتش شوق را در آن سرکشتر میسازد.
راوی، خود یک شهید زنده است. تنِ بشدّت آزردهی او نتوانسته از سرزندگی و بیداری دل او بکاهد، و الحمدلله ربّ العالمین. نویسنده نیز خود از خیل همین دلدادگان و تجربه دیدگان است.
بر او و بر همهی آنان گوارا باد فیض رضای الهی؛ ان شاء الله.
دربارهی نگارش این کتاب، آنچه نوشتم کم است؛ لطف این نگارش بیش از اینها است. مقدّمهی کتاب یک غزل به تمام معنی است. ۹۵/۱۰/۱۸
معرفی کتاب:
«وقتی مهتاب گم شد» قبل از آنکه شرح زندگی علی خوش لفظ باشد، روایتی عینی از یک واقعهی تاریخی است که موجب شد سرنوشت خیل وسیعی از مردمان ایران تغییر کند.
علی خوش لفظ که نامش را بهخاطر نزدیکی تولدش با ولیعهد پهلوی، جمشید گذاشته اند، سالها بعد در نوجوانی، همزمان با وقوع انقلاب اسلامی خود نیز دچار تحول و دگرگونی در اهداف و آرمانها میشود. همین انقلاب درونی باعث میشود که او در اولین اعزام به جبهه نام خود را به علی خوش لفظ تغییر دهد و سرانجام زندگی اش هم تغییر کند.
علی پانزده ساله در عنفوان جوانی با اصرار فراوان خود به جبهه اعزام میشود و آنجاست که درمی یابد شهادت ارمغانی است که با ترک خود به دست میآید، اما گویی قرار است علی خوش لفظ با تنی مجروح و خسته زنده بماند، تا سالها بعد ماجرای وصل حدود هشتصد دوست و برادرش را برای ما روایت کند.
کتاب «وقتی مهتاب گم شد» را میتوان در همان سه شرطی که راوی قبل از انتشار کتاب برای نویسنده گذاشت خلاصه کرد؛ جایی در مقدمه که نویسنده در وصف علی خوش لفظ مینویسد:در قید و بند لفظ و تکلف گفتار و آرایههای کلامی نیست و به شدت دور از بزرگ نمایی و ریب و ریا و صادق در روایت و دقیق در نقل حوادث؛ لذا با صاحب این قلم، چند شرط را برای بازنویسی و نگارش خاطراتش گذاشته است.
اول اینکه قول بدهم اگر برای خدا نیست ننویسم. دوم اینکه برای تائید مطالب، به ویژه فراز و نشیبها در عملیاتها یا چند و، چون گشت و شناساییها مطالب را از چند همرزم دیگر بپرسم و اگر تایید کردند، بنویسم، و سوم اینکه به روایت او چیزی نفزایم که شائبه تخیل پیدا نکند.
«دختر شینا»
بهناز ضرابیزاده
تقریظ مقام معظم رهبری:
«بسمهتعالی، رحمت خدا بر این بانوی صبور و باایمان؛ و بر آن جوان مجاهد و مخلص و فداکاری که این رنجهای توانفرسای همسر محبوبش نتوانست او را از ادامهی جهاد دشوارش باز دارد.
جا دارد از فرزندان این دو انسان والا نیز قدردانی شود. شهریور۹۱»
معرفی کتاب:
کتاب «دختر شینا» یکی از آثار سوره مهر با موضوع خاطرات زنان است که با قلمی روان به روایت زندگی قدم خیر محمدی کنعان همسر سردار شهید حاج ستار ابراهیمی میپردازد.
درباره زندگی این شهید فعالیتهای فرهنگی مختلفی صورت گرفته بود. با توجه به آثار به عمل آمده، متوجه شدم قدم خیر در سن ۲۲ سالگی، همسرش به شهادت رسیده و با وجود ۵ فرزند، ازدواج نکرده و به تنهایی فرزندانش را بزرگ کرد.
این بانوی نویسنده اضافه کرد: این موضوع برای من بسیار تامل برانگیز بود، زنی که در روستا زندگی میکرد به فضای شهر آمده و به تنهایی در اوج جوانی، تمام هم و غمش بزرگ کردن فرزندانش شده بود؛ بنابراین تصمیم گرفتم درباره فراز و نشیبهای زندگی این زن با او مصاحبه کنم.
«آب هرگز نمیمیرد»
حمید حسام
متن تقریظ مقام معظم رهبری:
بسماللهالرّحمنالرّحیم
سلام بر یاران حسین (علیهالسّلام) و سلام بر لشکر انصارالحسین همدان؛ و سلام بر شهیدان، دلاوران، فدائیان، شیران روز و عابدان شب؛ و سلام بر شهید زنده میرزا محمد سُلگی و بر همسر باایمان و صبور او؛ و سلام بر حمید حسام که دردانههایی، چون سُلگی و خوشلفظ را به ما شناساند. ساعتهای خوش و باصفائی را با این کتاب گذراندم و بارها با دریغ و حسرت گفتم:
درنگی کرده بودم کاش در بزم جنون من هم / لبیتر کرده زان صهبای جام پرفسون من هم
هزاران کام در راه است و دل مشتاق و من حیران / که ره، چون میتوانم یافتن سوی درون من هم …
در میان کتابهای خاطرات جنگ، این، یکی از بهترینها است. نگارش درست و قوی، ذوق سرشار، سلیقه و حوصله، همّت بلند، همه با هم دست به کار تولید این اثر شدهاند. کتاب خانم ضرّابی در شرح حال شهید عالیمقام علی چیتسازیان نیز دارای همین برجستگیها است. این دو نفر از ستارگان اقبال همدانند.
معرفی کتاب:
«آب هرگز نمیمیرد» اسلوبی تازه و طرحی نو در تاریخ شفاهی است که با محوریت خاطرات سردار میرزا محمد سلگی و روایت جمعی از رزمندگان گردان حضرت ابوالفضل و چهار فرمانده لشکر انصار الحسین (ع) به سامان رسیده است که این روش برای جامعیت روایت با توجه به اینکه راوی روایت خاطرات خود را حدیث نفس میدانست انجام شد. استشمام عطر علقمه را از خاطرات علمدار گردان حضرت ابوالفضل (ع) در این کتاب میتوان دریافت.
فصل اول کتاب به معرفی راوی و نحوه بزرگ شدن او در خانوادهای مذهبی در روستا و ارادت مردم لر زبان این خطه به حضرت ابوالفضل (ع) و شخصیتهای عاشورایی میپردازد. در بخشی از فصل دوم راوی از روستا برای کار نقاشی ساختمان به همراه برادرش به تهران سفر میکند در بخشهایی از این قسمت به دوران انقلاب و فرهنگ حاکم در پوشش زنان و دختران و فرهنگ غربی نیز اشاره میشود که در شهر فرنگ، تهران آن زمان حاکم بود و راوی در سال ۵۴ عازم خدمت سربازی میشود و در سایر فصول نیز به فعالیتها و مصاحبههای انجام شده و عملیاتهای آن دوران پرداخته میشود.
«فرنگیس»
مهناز فتاحی
متن تقریظ مقام معظم رهبری:
بخش ناگفته و بااهمّیّتی از حوادث دوران دفاع را به مناسبت شرح حال این بانوی شجاع و فداکار، در این کتاب میتوان دید. بانو فرنگیس دلاور با همان روحیّهی استوار و پُرقدرت، و با زبان صادق و صمیمی یک روستایی، و با عواطف و احساسات رقیق و لطیف یک زن، با ما سخن گفته و منطقهی ناشناخته و مهمّی از جغرافیای جنگ تحمیلی را با جزئیّاتش به ما نشان داده است. ما از روستاهای مرزی در دوران جنگ و مصائب فراوان آنان و آوارگیها و گرسنگیها و خسارتهای مادّی و ویرانیها و داغ عزیزان آنها، هرگز به این وضوح و تفصیلی که در این روایت صادقانه آمده است، خبر نداشتیم؛ و نیز از فداکاری جوانان آنان که در شمار اوّلین شتابندگان به مقابله با دشمن مهاجم بودند. ماجرای قتل و اسارت دشمن به دست این بانوی دلاور هم که خود یک داستان مستقل و استثنائی است که نظیر آن فقط در سوسنگرد، در همان اوان، اتّفاق افتاده بود. بانو فرنگیس را باید بزرگ داشت و از نویسندهی کتاب -خانم فتّاحی- بهخاطر قلم روان و شیوا و هنر مصاحبهگیری و خاطرهنویسی، باید بسیار تشکّر کرد.
معرفی کتاب:
خاطرات فرنگیس حیدرپور اثر برگزیده جایزه کتاب سال دفاع مقدس به قلم مهناز فتاحی است که به روایت خاطرات زنی شجاع که در مقام دفاع توانست سرباز دشمن را اسیر کند و نیروی دشمن را به خاک و خون بکشاند، میپردازد. رهبر انقلاب در سفرشان به کرمانشاه به این بانوی بزرگ اشاره کرده بودند و بر ثبت خاطراتش تاکید داشتند.
فرنگیس حیدرپور زنی کرمانشاهی است که از قضا در روستایی نزدیک گیلان غرب زندگی میکند، رفتارش پر ابهتتر از تندیس تبر به دستش در کرمانشاه و دلی مهربان دارد. فرنگیس برای سالیان سال خسته و کلافه از دوربین و مصاحبه زیر بار تعریف خاطراتش نمیرفت تا اینکه بالاخره در این کتاب حاضر به روایت بخشی از حوادثی شد که در طی سالیان جنگ بر وی گذشته است.
در سال ۱۳۵۹ پس از حمله عراق به روستای اوازین، مردم به درههای اطراف فرار میکنند. فرنگیس که در آن زمان ۱۸ سال داشت شب هنگام همراه برادر و پدرش جهت تهیه غذا به روستا باز میگردند. اما در طول راه پدر و برادر فرنگیس ضمن درگیری با عوامل عراقی کشته میشوند و فرنگیس در پی برخورد با دو سرباز عراقی بدون داشتن سلاح گرم، با تبر پدرش با سربازان درگیر شده، یکی را کشته و دیگری را با تمام تجهیزات جنگی اسیر میکند و به مقر فرماندهی ارتش ایران تحویل میدهد.
کتاب فرنگیس در ۱۲ فصل تنظیم شده که با یک مقدمه شروع میشود و پایان بخش آن «کلام آخر» است. فصل اول به دوران کودکی راوی میپردازد که در آن از جنگ و پیامدهای آن خبری نیست، اما سایه فقر و محرومیت در جایی که فرنگیس و خانوادهاش زندگی میکنند به خوبی مشهود است.
او در این فصل ماجرایی را تعریف میکند که قرار بوده به رغم مخالف خود به عقد یک مرد عراقی در شهر خانقین درآید که با دخالت گرگینخان، از بزرگان فامیل از اتفاق ناخواسته پیشگیری میشود.
در فصل دوم، خواستگاری از روستای مجاور، گورسفید، برای فرنگیس میآید که این بار ازدواج صورت میگیرد و او با مردی به نام علیمردان زندگی مشترکی را شروع میکند. فصل بعدی نشان میدهد این زن و شوهر جوان زندگی نسبتا خوشی را آغاز میکنند، اما در ادامه که شرح آن در فصل چهارم آمده، اول زندگی مشترک این زوج جوان با آغاز جنگ تحمیلی حکومت بعثی عراق علیه جمهوری اسلامی ایران همزمان شده و نیروهای متجاوز عراقی خیلی زود از مرزها گذشته و به روستای آنها نزدیک میشوند.
گروهی از مردهای روستا برای مقابله با دشمن به خط مقدم میروند و گروهی دیگر که برای سراغ گرفتن از آنها راهی میشوند همگی به شهادت میرسند. زنان و مردان باقی مانده در روستا به کوههای اطراف پناه میبرند و به این صورت صحنههای دهشتناک جنگ و مقاومت و حماسه آفرینی زنان و مردان غیور مناطق مرزی از جمله خطه گیلانغرب به ویژه فرنگیس و خانوادهاش یکی پس از دیگری خود را نشان میدهد. فرنگیس در یکی از این صحنهها و هنگامی که از پناهگاهی در کوههای اطراف روستا به خانه برگشته تا آذوقه بردارد، در بازگشت با ۲ سرباز عراقی مواجه میشود که یکی از آنها را با تبر میکشد و دیگری را اسیر میکند.
در فصلهای بعدی کتاب، دوران آوارگی فرنگیس و خانوادهاش و دیگر ساکنان روستاهای مناطق مرزی روایت میشود که چندین بار محل اسکان خود را تغییر میدهند. بارها به روستا باز میگردند، اما هر بار با بمبارانهای بیوقفه دشمن مواجه شده و تعدادی شهید و مجروح میشوند. تعدادی از اعضای خانواده فرنگیس هم در این وقایع شهید و مجروح میشوند.
علاوه بر بمبارانهای دشمن، برخورد کودکان و نوجوانان و اهالی روستاها با مین هم بارها حادثهساز میشود. با توجه به موقعیت جغرافیایی محل سکونت فرنگیس و خانوادهاش، او صحنههایی از دوران دفاع مقدس را روایت میکند که جزو وقایع اصلی جنگ در آن دوران محسوب میشدند. از جمله بمبارانهای بیوقفه روستاهای اطراف گیلان غرب، حمله منافقین به اسلام آباد و عملیات مرصاد و دیگر وقایعی که جزو حوادث فراموش نشدنی آن دوران هستند؛ همچون سفر مقام معظم رهبری به استان کرمانشاه که در آن سفر مقام معظم رهبری به شهر گیلان غرب هم میروند و فرنگیس موفق میشود با رهبر معظم انقلاب دیدار کند.
«در کمین گل سرخ»
محسن مومنی
متن تقریظ مقام معظم رهبری:
«این نمونهی جالب و بی سابقهای است از گزارش جنگ در ضمن داستان شیرین زندگی یکی از شخصیتهای آن. آن را یکسره مطالعه کردم (تا ۸۴/۶/۷) زیبا و هنرمندانه نوشته شده است. با بسیاری از حوادث آن کاملاً آشنایم. البته بسیاری دیگر از حوادث آن دوران و نیز مطالب بسیاری از آنچه مربوط به این شهید عزیز است ناگفته مانده است؛ و این طبیعی است.
البته برجستگیهای شخصیت شهید صیاد شیرازی را در نوشته و کتاب به درستی نمیتوان نشان داد. او حقاً نمونهای از یک ارتشی مومن و شجاع و فداکار بود. رحمت خدا بر او.»
معرفی کتاب:
محسن مؤمنی در کتاب «در کمین گل سرخ» به روایت زندگی صیاد شیرازی میپردازد. صیاد شیرازی متولد روستای کبود گنبد شهرستان درگز استان خراسان رضوی است.
وی یکی از فرماندهان جنگ ایران و عراق بود. صیاد شیرازی پس از ۳۲ سال خدمت در یگانهای مختلف نیروی زمینی ارتش در تهران و مقابل درب منزلش، به دست نیروهای مسلح سازمان مجاهدین خلق ترور شد. این کتاب یا صدای گرم و گویای محمد رضا علی روایت شده است.
محسن مؤمنی قصهنویس است. به همین خاطر روایت زندگی صیاد شیرازی را کاملاً غیر منتظره و با تعلیق آغاز میکند؛ از آنجاکه یک سرهنگ حکم بازداشت صیاد شیرازی را صادر میکند و نمیداند چند روز بعد او ضامن جانش میشود. قصه از پدر صیاد شیرازی که نظامی بوده شروع میشود تا به کودکی، نوجوانی و جوانی صیاد برسد. حالا او بهعنوان یک نظامی در آستانه انقلاب، فعالیتهای انقلابی میکند و سرهنگ شعیبی او را به همین جرم به بازداشت میفرستد. چند روز بعد که انقلاب به ثمر میرسد جوانان انقلابی اصفهان میخواهند سرهنگ را اعدام کنند که صیاد شیرازی شفاعتش را میکند.
باقی قصه خواندنی مؤمنی، خواباندن غائله کردستان است و پاکسازی بانه و مریوان به دست صیاد شیرازی، رسیدنش به فرماندهی نیروی زمینی ارتش، فرماندهی عملیاتهای بزرگ جنگ، حضور مؤثر در آزادسازی هویزه و خرمشهر، انجام عملیات مرصاد و بعد شهادت گل سرخ …
«آتش به اختیار»
حجت ایروانی
متن تقریظ مقام معظم رهبری:
«در نوشتهی حجت ایروانی کوشش پرمرارت و تحمل طلب نیروهای دیدبان به خوبی تشریح شده است. نمیدانم کدام یک از شما آن کتاب مربوط به امدادگران را نوشتهاید. من دیدم که این کتاب واقعا چقدر لازم است. معلوم بود که این فرد خودش امدادگر بوده است. بدون اینکه آدم امدادگر باشد، نمیتواند مطلبی بنویسد. یا آن کس که کتاب آتش به اختیار را نوشته است، پیدا بود که قاعدتاً باید دیده بانی را … حس کرده باشد.»
معرفی کتاب:
مجموعه «آتش به اختیار» خاطراتی است از دیده بانان که در طول ایام پرفراز و نشیب جنگ به وظیفه حساس خود عمل کرده اند. در واقع در این مجموعه به سرگذشتی از دیده بانان سیار و نفوذی اختصاص دارد؛ کسانی که در عملیات کربلای ۵ کارآیی خود را به اثبات رساندند و از نظر تکنیکی و تاکتیکی مهارت کافی داشته اند. خود نویسنده کتاب یکی از دیدهبانان روزهای جنگ بوده است؛ و این خاطرات که پیش از این دو خاطره آن در کتابهای «آلواتان» و «تپههای لاله سرخ» چاپ شده بود حرفهای به یاد مانده او از پشت همان دوربینهای خرگوشی و پریسکوپ است.
«اردوگاه عنبر»
حسین فرهنگ اصلاحی، مهدی گلابی
غلامحسین کهن
متن تقریظ مقام معظم رهبری:
«تدوین و انتشار خاطرات آزادگان، کاری ماندنی و در شکل بخشیدن به تاریخ ما در آینده دارای تأثیری مخصوص خود است. بعضی از نوشتهها از لطف و رقت هم برخوردار است (در این جزوه، قصهی اول و آخر) نکتهی جالب، همخوانی ماجراهایی است که در اردوگاههای دور از هم و بر سر آدمهای جدا و نا آشنا با هم، آمده است و این است یکی از ثمرات حکومت ظالمانه و جابرانهی حزب و در نهایت، فردی که جز به حفظ خود، به هیچ چیز دیگر و از جمله به ارزشهای انسانی ذرهای و لحظهای نمیاندیشد. آبان ماه ۱۳۷۰»
معرفی کتاب:
در این کتاب سه خاطراه از آزادگان هوانیروز را که در بند ارتش بعثی اسیر بودند میخوانیم؛ اسرایی که در اردوگاههای «عنبر» و «الرشید» در بدترین شرایط روحی و جسمی قرار داشتند. تحمل و صبر این رزمندگان آزادگان در برابر شکنجههای کشنده بعثیها، ارتباطات اسیران با هم و با زندانبانان خواندنی است. نویسنده در معرفی کتاب بخشی را با عنوان «دربارگاه جانان» آورده است، این روایت به ماجرای زیارت اسیران ایرانی در حرم امام حسین (ع) و حضرت عباس (ع) و شکنجه آنها توسط نیروهای بعث عراق اشاره دارد.
«بابانظر»
سید حسین بیضایی
متن تقریظ مقام معظم رهبری:
«بابانظر که یک جوان کم سوادی بوده رفته جنگ، فرماندهی کرده و سالها در جنگ بوده و بعد هم جانباز شده و شهید شده است، شرح حال را خودش گفته؛ این کتاب شد. یک داستان مفصل شد.
معرفی کتاب:
شاید این مرد محمدحسن نظرنژاد در میان همه کسانی که جنگ هشت ساله را تجربه کردند یک استثنا باشد. او برای اولین بار سال ۱۳۵۸ به کردستان رفت تا آتشی که دست غریبهها آن را روشن کرده بود، خاموش کند. هفده سال بعد یعنی در سال ۱۳۷۵ برای آخرین بار به کردستان رفت تا آغاز و پایان دفتر زندگیاش در کوهها و قلهها نوشته شود. این کتاب با مصاحبه: سید حسن بیضائی و تدوین مصطفی رحیمی به چاپ رسیده است. این کتاب شامل ۱۸ بخش مختلف است که هر کدام بخشی از زندگی شهید بزرگوار را بازگو میکند.
«پا به پای باران»
مرتضی سرهنگی، هدایت الله بهبودی
متن تقریظ مقام معظم رهبری:
این هر دو نوشته، گویا، پر سوز، دردمندانه و هنرمندانه است. دست این عزیزان درد نکند که درد دل غریبانهی یک شهر، بلکه یک ملت را چنین پرمهر و دلسوز، روایت میکنند. تاریخ ما بعدها نه فقط خرمشهر و جوانها و پدر و مادرهای مقاوم آن را، که این دلها و وجدانهای بیدار و حقجو و حقگو را نیز، ستایش خواهد کرد که نگذاشتند قصه جهادی به آن عظمت در لابه لای یاوهگوییها و هرزهدراییهای زمانه گم شود. درود بر بهبودیها و سرهنگیها. سوم رمضان ۱۴۱۲ – ۱۸ اسفند۷۰»
معرفی کتاب:
کتاب حاضر، دو گزارش از مناطق جنگی در جنوب است که آن را مرتضی سرهنگی و هدایتالله بهبودی در ۵۰ صفحه گردآوردهاند. دیدار از جبهههای جنوب، مناطق جنگی، خانهها و مردم جنگزده، محتوای اصلی کتاب است. نویسندگان چندی پس از خاموشی جنگ در خرمشهر و آبادان به آن شهر رفته و از آن مناطق گزارش تهیه کردهاند.
«پایی که جا ماند»
سید ناصر حسینی پور
متن تقریظ مقام معظم رهبری:
«تاکنون هیچ کتابی نخوانده و هیچ سخنی نشنیدهام که صحنههای اسارت مردان ما در چنگال نامردمانِ بعثی عراق را، آن چنان که در این کتاب است به تصویر کشیده باشد. این یک روایتِ استثنائی از حوادث تکاندهندهای است که از سویی صبر و پایداری و عظمت روحی جوانمردانِ ما را، و از سویی دیگر پسَتی و خباثت و قساوت نظامیان و گماشتگان صدام را، جزء به جزء و کلمه به کلمه در برابر چشم و دل خواننده میگذارد و او را مبهوت میکند. احساس خواننده، از یک سو: شگفتی و تحسین و احساس عزت است، و از سوی دیگر: غم و خشم و نفرت. ۹۱/۲/۶
معرفی کتاب:
آنچه از کتاب «پایی که جا ماند» بر میآید روایت صادقانه سیدناصر حسینیپور است که هیچ ادعایی در نویسندگی ندارد. از رفقا شنیدم که به شوخی از سید ناصر پرسیدهاند چرا شهید نشده است و او رندانه جواب داده بود:، چون به دو چیز دل بسته بودم؛ یکی دوربین دیدهبانیم و دیگری یادداشتهای روزانهام. این کتاب هشتصد صفحهای خاطرات روزانه یک اسیر قطع عضو ایرانی است. این کتاب مقاومتِ صد و نوزده شهید را در یک محاصره و جنگ تمامعیار در جزیره مجنون نشان میدهد. این کتاب در حقیقت تصویری است از سرگذشت نامه یک نیروی اطلاعات و عملیات که لو رفته است و گوشهای از سرگذشتنامه اسرای مجروح ایرانی است در زندانهای مخفی عراق و در بیمارستان الرشید بغداد. در فصلهای پایانی کتاب زندگی اسرای مفقودالاثر ایرانی را در اردوگاههای تکریت به تصویر میکشد و شمهای از مظلومیت اسرای مفقودالاثر را نشان میدهد، در اردوگاهی که وقتی بچهها از ستوان قحطان، معاون اردوگاه شانزده تکریت، میپرسیدند: «سیدی! ما کی آزاد میشویم؟» و ستوان قحطان میگفت: «هر وقت دیدید مردی حامله شد، شما هم آزاد میشوید.» یعنی شما هیچ وقت آزاد نمیشوید، چون مردان باردار نمیشوند.
«پیشانی شیشهای»
محمد طیب
متن تقریظ مقام معظم رهبری:
«در ۹/ ۱۱ / ۶۹ مطالعه شد. یکی دو نوشته آن بسیار خوب و همه مجموعا یکی از آثار خوب است.»
معرفی کتاب:
کتاب حاضر مجموعه چهار داستان کوتاه در ارتباط با جنگ است که به قلم محمد طیب نگارش شده است و یکی از داستانهای این مجموعه «خط خطا» نام دارد. پزشکی که در یکی از بیمارستانها مشغول کار است روزی با جوانی روبهرو میشود که بر اثر سانحه تصادف به بیمارستان منتقل شده است. پزشک درمییابد که او یکی از دانشجویان سابقش بوده که حمید نام دارد. حال حمید رو به وخامت میرود و پزشک در این اثنا خاطراتی را که با حمید داشته از نظر میگذراند. او به یاد میآورد روزی را که عازم جبهه بوده، در آن هنگام حمید و مادرش را در راه میبیند. حمید از او میخواهد که وساطت کرده مادرش را راضی کند تا برای بازدید جبههها برود. اما مادر به این کار راضی نمیشود. اکنون، پس از گذشت چندی از آن واقعه آخرین لحظات حیات خود را سپری میکند.
«تپههای لاله سرخ»
غلامرضا نباتی
متن تقریظ مقام معظم رهبری:
«از این کتاب، آخرین نوشته یعنی تپههای لاله سرخ از همه شیرینتر و دقیقتر است. نوشته شهید هم که طلوع دوباره نام گرفته، عطر شهادت و اخلاصش محسوس است؛ و هر سه نوشته یادبودهای با ارزش از جنگ و ایثار هشت ساله است. در نوشتهی حجت ایروانی کوشش پر مرارت و تحملطلب نیروهای دیدهبان بهخوبی تشریح شده است. خدایا بهترین پاداش خود به صالحان را به این جوانان پاک عطا کن؛ و ما را نیز از آن عشق و اخلاص سهمی عنایت فرما. آمین. ۱۴ / ۱۲ /۷۰»
معرفی کتاب:
اثر حاضر، نخستین کتابچه مستقل منتشر شده درباره زندگی «سهام خیام» است. در این پژوهش که بر اساس مصاحبه شفاهی با پدر، مادر، خواهر و شاهدان عینی شهادت سهام خیام و مراجعه به برخی اسناد آرشیوهای منتشر نشده و کتابها و مجلات انجام گرفته، زندگی کوتاه این دانشآموز دوازده ساله که در سال ۱۳۵۹ در هویزه و با اصابت گلوله به پیشانی به شهادت رسیده است، روایت میشود. در بخش پایانی نیز، تصاویری از سهام خیام و خانوادهاش و شهر هویزه ضمیمه شده است.
«تیپ ۸۳»
محمدعلی دیباجی
متن تقریظ مقام معظم رهبری:
«بسم الله الرحمن الرحیم، شرح خاطرات طلاب رزمنده جوان که ضمناً شرح گوشههایی هرچند کوتاه از مجاهدات معصومانه آنان نیز هست، در این کتاب با قلمی و تقریری شیوا به نگارش آمده است. این شیوهی نو است که روایت از کسی و تقریر از کس دیگری باشد. این قلم اگر پختهتر شود بسی شیواتر خواهد شد. خیلی از خواندن این کتاب محظوظ شدم، چون روحانی در این کتاب درس دین و معرفت را در خطرناکترین جاها میدهد و در آزمایشهای دشوار زندگی با مردم شریک میگردد. این طلبههای جوان و خوش روحیهاند که اگر مدارج تحصیل را طی کنند رهبران برجسته باب انقلاب و جمهوری اسلامی خواهند شد و روحانیون پرچمدار دین زندگیساز. حوزهی علمیه بیشک از پرورش چنین طلاّب و روحانیونی به خود میبالد و احساس رضایت از انجام وظیفهی تاریخی خود که همواره بحمدالله بدان موفق بوده است میکند. تصادف جالبی بود که توفیق مطالعه این کتاب در ایام ۱۵ شعبان و مابعد آن که بهزیارت قم رفته بودم، دست داد.»
معرفی کتاب:
مبارزه روحانیون در جبهههای هشت ساله ما مردانه بود. یکدست و یکرنگ، درست مثل دل بسیجیها؛ بسیجیهایی که رو به دل امام خویش «قنوت عشق» میگرفتند. «تیپ ۸۳» نام کتابی است که ما را به دیدار بعضی از آن مردانگیها میبرد. این کتاب، دومین مجموعه از خاطرات روحانیون رزمنده است که از طرف واحد ثبت خاطرات تیپ مستقل ۸۳ امام جعفر صادق (ع) روحانیون رزمی- تبلیغی (در سال ۱۳۷۰) تهیه، جمع بندی و تدوین شده است. تمام مطالب کتاب «تیپ ۸۳»، بر اساس گفته راویان نگاشته شده است. سید محمدعلی دیباچی آن را تقریر کرده و در ۱۲ قسمت و ۱۰۷ صفحه، خواندنی کرده است.
«تَن تَن و سندباد»
محمد میرکیانی
متن تقریظ مقام معظم رهبری:
«بسم الله الرّحمن الرّحیم
من هم همین قصّه را همیشه تعریف میکردم! حیف که خیلیها آن را باور نداشتند. حالا خوب شد، شاهد از غیب رسید! راوی این حکایت که خود همه چیز را به چشم خود دیده، حکایت تنتن و سندباد را چاپ کرده است. حالا دیگر کار من آسان شد! همین بس است که نسخهی این کتاب را به همهی بچهها بدهم.
معرفی کتاب:
«تنتن و سندباد» نوشته محمد میرکیانی از معدود آثار قابل دفاع در حوزه کودکان و نوجوانان است که بیش از بیستوپنج سال پیش به رشته تحریر درآمد.
داستان این کتاب از آنجا آغاز میشود که گروهی از قهرمانهای داستانهای غربی به رهبری تنتن چهره معروف قصههای غربی که داستانهای آن از اول برای باشکوه جلوه دادن استعمار اروپاییان بهویژه انگلیس منتشر شد- راهی سرزمینهای مشرق زمین میشوند تا بتوانند با آنها بجنگند و شکستشان بدهند. در اینسوی ماجرا قهرمانهای مشرق زمین به رهبری سندباد به مقابله با آنها میروند و درنهایت سندباد ویارانش موفق میشوند که میتوانند آنها را شکست دهند.
«جنگ خیابانی»
سید نظام مولاهویزه
متن تقریظ مقام معظم رهبری:
«بسم الله الرحمن الرحیم، تلخ است و شیرین. اینکه ملت مظلوم عراق و اینبار نیز مثل بیشتر دفعات قبل، شیعیان قیام کرده و شهامت ورزیده و بر دشمن ضربه وارد کردهاند، شیرین است. اما اینکه اینبار هم دست خباثت سلطهگران بینالمللی، بر تخت قدرت نشستگان را از انقلابیون برای خود مفیدتر یافته و بنحوی ولو غیر مستقیم به آنان برای سرکوب اینان کمک رساندهاند، تلخ است. تلخ است خواندن و شنیدن و حسّ کردن نومیدی ملتی پس از امیدی نزدیک.. و آنگاه مصیبتی که در مظلومیت و مغلوبیّت میکشند. رجب ۱۴۱۲»
معرفی کتاب:
«جنگ خیابانی» تلاش محدودی است که در حد توان به شرح و بیان جوانب گوناگون یک حادثه پیچیده و ریشهدار پرداخته است. مجموعه مصاحبههایی که عده زیادی از پناهندگان عراقی درباره قیام مردم عراق پس از جنگ نفت شده، کتاب جنگ خیابانی را تشکیل داده است. سید نظام مولا هویزه در کتابش، به قیام مردم جنوب عراق پرداخته و اینطور نوشته است که پرداختن به قیام مردم شمال عراق مجال گستردهتر را میطلبد.