به گزارش خارگ نیوز؛ در مکتب فکری خمینی، مردم صاحب حق بودند و حکومت نیز جز تمشیت امور مادی و معنوی آنان و بسترسازی برای خدمت به آنها فلسفهای نداشت. از یک بعد حکومت میبایست بستر کمال جویی را برای جامعه فراهم آورد و آنها را به حقشان در «اکمال اخلاق انسانی» برساند و از سوی دیگر در کنار «معاد» مردم، باید راه بهسازی برای زندگی بهتر و «معاش» آنها را هموار و بستر زندگی مادی و معنویشان را توأمان فراهم کند.
ادبیات گفتاری و رفتاری حضرت روح الله مبین نگاه معرفتی و عملی ایشان است لذا میبینیم «مردم» در کلام ایشان، «ولی نعمت» شمرده میشدند که مسئولان فرصت خدمتگذاری به آنها را باید نعمت بشمارند و ارج نهند و جز به تکریم در آنها ننگرند. در این منطق رفتاری اصلاً تصور اینکه مردم را جور دیگری بنگریم جایی ندارد. خود برتر پنداری و ارباب دانستن خود را باید با قلم قرمز خط کشید که در این نظام مردم دست بالا و جایگاه بالا را دارند و میتوان گفت طبقه حاکم، خود مردم هستند و اساس جمهوری اسلامی بر این استوار است.
«امام» مردم را باور داشت و همواره در هنگام خطر، به آنها و حضور آنها میاندیشید و میدانست مردم «خمینی فریادگر» و حق طلب خود را، تنها نخواهند گذاشت. «امام» در عرصه «سیاست» هم «استعمار» را «نفی» میکردند و هم «استبداد» را، این دو مفهوم همواره در کلام امام با هم به چالش کشیده میشدند ایشان هم اعتقاد به حضور بیگانه را باطل میشمردند و هم استبداد حاکمان داخلی را تجسم باطل میدانستند. حکومت مورد نظر امام «خدامحوری» و «مردم سالاری» بود.
آشتی «تئوکراسی» و «دموکراسی» ایشان اجازه نمیداد، گروهی به نام دین و در قالب «حکومت اسلامی» مردم را حذف کنند و «جمهوریت زدایی» کنند. همینطور نمیگذاشتند گروهی تحت لوای «جمهوریت»، «اسلامیت» را حذف کنند. از دیدگاه ایشان حکومت مطلوب «جمهوری اسلامی» بود «نه یک کلمه کم نه یک کلمه زیاد» امام بر این باور استوار بودند که «ولایت فقیه» مثل «ولایت رسول الله» است و از همان اختیارات برخوردار است، منتهی برای «ولی» هم جایگاهی در حوالی «عصمت» قائل بودند و میفرمودند اگر ولی فقیه نزدیک خاطر برود از ولایت ساقط میشود...
امام (ره) در عرصه تربیت انسانی یک اسوه بود، یک مدل که در جامعه دینی شکل گرفته بود و میبایست باز هم تکثیر شود. اینکه بسیاری میکوشند از امام اسطورهای بسازند و آن بالا دستها بگذارند، نه تنها به اندیشه امام خدمت نمیکنند که ندانسته خیانت هم میکنند. امام نیامد که در جامعه یک «فرد» منحصر به فرد باشد. بلکه آمد تا در میان مردم تکثیر شود. چنانکه پیامبران (ص) و معصومان (ع) نیز اسوه بودند و خداوند نیز پیامبرش را اسوه حسنه معرفی میکند.
اسوهای باورپذیر و در دسترس نه اسطورهای افسانهای، امروز باید اسطوره امام را به کناری نهاد تا جا برای اسوه خمینی آماده شود و جهان با نوشتن از روی دست او و مردم با تاسی از سیره و روش او عطر اندیشه خمینی را به مشام جامعه برسانند. فرایندی که اگر بتوانیم عملی کنیم، عمل همه ما و به ویژه کارگزاران نظام به سمت «احسن» خواهد رفت و آمدی چون زندگی بهتر به قرار ایمانی برای همه فراهم خواهد کرد.
زنده بودن جامعه به زنده بودن اندیشه امام (ره) است و تا این مکتب فکری پویا و زایاست، میتوان امید را در افزایش دید حتی اگر موانع سنگلاخ شود و سر راه قرار بگیرد، به قاعده چشمه و سنگ میتوان راه را به سمت افقهای روشن باز کرد.