کد خبر : ۶۴,۰۴۹
۱۳ شهریور ۱۴۰۲ ۱۵:۲۹
زمان به وقت قرارگاه عاشقی در اربعین می رسد، آنجا که سکانس های دلدادگی تا رسیدن به معشوق ادامه دارد.
وی عود می‌آید، تمام وجودش چشم می‌شود و به زائرینی که در همدان ساعتی را اتراق کرده‌اند، می‌نگرد؛ دوست دارد این حماسه حضور و این عشق به امام شهدا را جایی با مداد تازه تراشیده روی کاغذی بنویسد، که رد آن برای تاریخ باقی بماند، اما نه نمی‌شود؛ باید خیلی عمیق‌تر وارد کار شد.
 
مگر می‌شود این روز و شب‌ها و اشک‌ها و عشق‌ها را ننوشت؟! مگر می‌شود اینها را به نسل‌های بعدی، افراد دیگر و آنها که شاید باورشان نمی‌شود، منتقل نکرد؟
 
بچه‌های رسانه‌ای خارگ باز هم پای کار می آیند، آنها که شاید خودشان جاماندگان این مسیر عاشقی هستند اما قلم‌ها و قاب‌های دوربین‌شان نمی‌گذارد که این عاشقی‌ها در تاریخ ثبت نشود.

 

لب به سخن که می‌گشایند، عشقشان امام حسین (ع) و کربلاست و این بار می‌خواهند هرجور که شده، حماسه حضور مردم در پیاده روی اربعین را به جهانیان نشان دهند؛ پشت تلفن که موضوع را شنیدند، گویی منتظر این رخداد بودند که بیایند و بنگارند؛ بیایند و عکس بگیرند، بیایند و باشند و نشان دهند که مردم با چه نیت‌های پاکی قدم در این مسیر می‌گذارند و عاشقان واقعی چه کسانی هستند.

 

باید فکری برای این جاماندگی می‌کردیم، ماندیم و قلم‌هایمان اشک شد و عکس‌هایمان خون اما می‌نویسیم و به جهانیان نشان می‌دهیم، اگرچه این جاماندگی حال غریبی دارد اما می‌گویند: مادر همیشه سهم بچه اش که به کربلا نیامده را کنار می‌گذارد، بیشتر از سهمش هم کنار می‌گذارد و ما دلخوشیم که روزی مان شود، به زودی و همین روزهای مانده به اربعین، ما را ببخشی و بخواهی و بخوانی.

 

نظرات بینندگان

تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید