کد خبر : ۶۷,۳۲۶
۳ آذر ۱۴۰۲ ۱۱:۳۱
جزیره نفتی که به اندازه روزهای دفاع مقدس بمباران شد+عکس
اولین بار دوم مهرماه ۱۳۵۹ و آخرین بار ۱۴ خرداد ۱۳۶۷ بود که در این بین خارگ 2 هزار و300 بار در حالت وضعیت قرمز قرار گرفت و ۶۸۴ بار صد در صد مورد حمله قرار گرفت.

زنان در دوره‌های مختلف از تاریخ پرحماسه ایران اسلامی نقش با شکوه و بی‌بدیلی در جامعه ایفا کرد‌ه‌اند. از جمله مقاطع تاریخی که زنان دوشادوش مردان در جامعه ما حضور داشتند انقلاب اسلامی و پس از آن هشت سال دفاع مقدس بود که با هم‌صدایی و همراهی مردان حماسه جاودان را آفریدند.

زنان جمهوری اسلامی ایران تاکنون پا به همه عرصه‌های مختلفی همچون سیاسی، فرهنگی، حماسی و تربیتی نهاده‌اند تا در این جغرافیای نقش و ظهور پررنگی داشته باشند. ایرانی که برای ماندگار و مانا شدن هفت هزار شهیده زن از تبار فاطمه (س) و زینب(س)، را داشت و هر کدام در نقش مادر، همسر، خواهر، رزمنده و امدادگر یک پشتوانه به شمار می‌آیند.

بنابراین با توجه ‌به‌ نقش‌ غیرمستقیم‌ زنان‌ در جنگ ‌تحمیلی‌ هنوز آنچنان‌که ‌شایسته ‌است ‌از فداکاری، مقاومت ‌و ایثار آنان ‌سخن‌ به‌ میان‌ نیامده ‌است، در حالیکه‌ آنان ‌در پشت‌ صحنه‌ نقش‌ عظیمی ‌ایفا می‌کردند که ‌هیچ ‌دوربینی ‌نتوانسته ‌است ‌این ‌نقش‌ را سزاوارانه ‌به ‌تصویر بکشاند.

به مناسبت گرامی داشت هفته بسیج در این ‌نوشتار تلاش داریم تا گوشه‌ای ‌از حماسه‌ حضور شیر زنان ‌جزیره ‌خارگ در هشت‌ سال‌دفاع ‌مقدس‌ بازگو کنیم.

 

 با شروع‌ جنگ‌ تحمیلی، شیر زنان جزیره خارگ ‌با شجاعت‌ و رشادت ‌وصف ‌ناشدنی‌ در مناطقی از جزیره خارگ که توسط هواپیماهای عراقی بمباران می‌شد حماسه‌های‌ پرشوری ‌آفریدند. زنان ‌نه ‌تنها با کندن ‌سنگر و پر کردن گونی برای ساخت سنگر و تهیه ‌غذا برای ‌رزمندگان ‌و حفاظت‌ از مهمات، مردان ‌را یاری ‌می‌دادند. ‌با قدرت می‌توان گفت ‌همراهی‌ و استقامتی‌ که ‌از ناحیه ‌زنان ‌قهرمان ‌ایران‌ مخصوصاً جزیره خارگ در جریان‌ جنگ‌ تحمیلی‌ به ‌منصه ‌ظهور رسید در هیچ‌ زمانی ‌و در هیچ ‌منطقه‌ای ‌از جهان‌ سابقه ‌ندارد. فاطمه آباش یکی از همین شیرزنان خارگی است که در همه توان خود را در راه دفاع از میهن گذاشت تا کسی نتواند چشم طمعی به این سرزمین داشته باشد. در ادامه گفتگو خبرنگار فارس با این رزمنده را می خوانید:

فارس: ضمن معرفی خودتان گوشه‌ای از خاطرات مربوط به هشت سال دفاع مقدس را بیان بفرمایید؟

من فاطمه آباش خواهر اولین شهید جزیره خارگ و سومین شهید استان بوشهر سردار شهید شکر الله آباش هستم. سال ۱۳۵۹ سال آغازین جنگ تحمیلی عراق علیه ایران بود و آن موقع من دختر بچه‌ای ۱۲ ساله بودم. یادم می‌آید ظهر روز دوم مهرماه سال ۱۳۵۹ بود و شروع سال تحصیلی جدید و به همین دلیل یکسال از تحصیل محروم شدیم. خانواده در حال استراحت بودند که ناگهان درو دیوار لرزید و قاب‌های متصل به دیوار به روی زمین پرتاب و صدای انفجارهای مکرر و مهیب و وحشتناک همه رو به وحشت انداخت. دست بر قضا آن روز ما در منزل برادر بزرگم در منطقه شرکت نفت جزیره خارگ بودیم.

 

فارس: این اقدام یعنی جنگ شروع شده بود؟

بله جنگ شروع شده بود و این حقیقتی تلخ بود که کشورمان مورد تهاجم دشمن بعثی قرار گرفته. اینگونه بود که مسئولین تصمیم گرفتند که جزیره خارگ باید تخلیه شود و مردم را با کشتی و هواپیماهای C130 ارتش جمهوری اسلامی خارج نمودند و جزیره خارگ تقریبأ خالی از سکنه شد. البته اکثر خانواده‌ها مدت زیادی بیرون از خارگ دوام نیاوردند و مجددأ به جزیره خارگ برگشتند که ما هم از این امر مستثنی نبودیم. زادگاهمان مورد تهاجم دشمن قرار گرفته بود و این برای خارگی‌ها نگران کننده و غیر قابل باور بود، پس می‌بایستی به خارگ برمی‌گشتیم و هر آنچه از دستمان بر می‌آمد دریغ نمی‌کردیم.

فارس: موقع جنگ برادر شما (سردار شهید شکرالله آباش) چه مسئولیتی داشتند؟

برادر شهید من شکرالله فرماندهی عملیات سپاه پاسداران خارگ را به عهده داشت اما از آنجایی که بسیار دلیر و نترس و شجاع بود با اصرار زیاد می‌خواست که به مناطق مرزی اعزام شود که البته از مرکز (تهران) موافقت نمی‌کردند بر این اساس که خارگ خود جبهه هست. پدر خدا بیامرزم نیز همینگونه می‌گفت که پسرم همینجا هم مورد حمله قرار گرفته پس چه فرقی میکنه که اصرار داری حتماً به مناطق مرزی اعزام بشی؟ و یادمه که در جوابش گفت اینجا را بوسیله هواپیماهای جنگی بمباران می‌کنند و می‌روند و دستم به آنها نمیرسد. باید بروم رو در رو با این بزدل‌ها مبارزه کنم ضمن اینکه امام خمینی(ره) فرمان داده حصر آبادان باید شکسته شود چطور من اینجا بمانم؟ و بالاخره با اصرار زیاد به جبهه اعزام گردید و در منطقه ذوالفقاریه آبادان بعد از یکماه از اعزام در حالیکه دختر هشت ماهه‌اش در انتظار دیدن بابا بود به شهادت رسید.

فارس: وقتی خبر شهادت برادرتان را دادند شما کجا ساکن بودید؟

مجددأ از شهر برازجان به جزیره خارگ برگشتیم و برادرم را در امامزاده میر محمد که بعداً گلزار شهدا جزیره خارگ نام گرفت به خاک سپردیم.

 

فارس: خاطره‌ای اگر از تشییع جنازه سردار شهید شکرالله آباش دارید بیان بفرمایید؟

یادم هست روز تشییع جنازه برادر شهیدم هم حمله هوایی عراق صورت گرفت. این اولین خروج مردم خارگ سال ۵۹ بود یعنی تقریباً 2 ماه فقط بیرون از خارگ بودیم.

فارس: خاطراتی از جنگ و بمباران شبانه روزی بیان بفرمایید؟

جزیره خارگ منطقه جنگی بود و بمباران‌های شبانه روزی و شب‌های بدون روشنایی و تاریکی مطلق جنگ بود و دلهره و ترس و رعب و وحشت جنگ بود و صدای مهیب انفجارهای مکرر اکثراً ما مردم خارگ از ناحیه گوش بر اثر شکستن دیوارهای صوتی توسط میگ‌های عراقی و انفجارهای گوش خراش صدمه دیده‌اند. جنگ بود و ما دیگر به آمدن هواپیماهای عراقی از سمت عراق و رفتنشان به سمت منطقه شرکت نفت و برخواستن صدای انفجار عادت کرده بودیم. بعد از گذشت چند وقت صدای آژیرها هم به عادت‌های ما اضافه شد. چون اوایل جنگ آژیر قرمزی در کار نبود و حملات به یکباره صورت می‌گرفت.

 

فارس: پس ماندید و مقاومت کردید؟

دریغ از ایران که ویران شود دریغ که دختر بچه‌ای بیش نبودم اما به همراه هم سن و سال‌های خودم و خانم‌های بزرگتر در ساختمانی که قبلأ سازمان زنان نام داشت و به فاطمیه تغییر نام داده بود (اداره بهزیستی امروز) کمک‌های پشت جبهه را انجام می‌دادیم. کمک‌های مردمی را از مساجد و جاهای دیگر جمع آوری و بسته بندی می‌کردیم. چرخ های خیاطی مادرانمان را به فاطمیه برده بودیم و لباس برای رزمنده‌ها می‌دوختیم البته ما بچه بودیم بزرگترها لباس‌ها را می‌بریدند و ما زیر چرخ می‌بردیم. هر کاری از دستمون بر می‌آمد دریغ نمی‌کردیم.

فارس: چند بار جزیره خارگ را بالاجبار ترک کردید؟

ما مردم جزیره خارگ طی هشت سال دفاع مقدس ۲ بار بالاجبار جزیزه خارگ را ترک کردیم بار اول که سال ۱۳۵۹ بود و بار دوم بعد از حملات ۱۱ شهریور ۱۳۶۴ به مناطق مسکونی بود. اوج حملات بعثیون طی سال‌های ۱۳۶۴ و ۱۳۶۵ و ۱۳۶۶ بود که آن زمان من مادر با 2 فرزند خردسال بودم.

فارس: خاطره‌ای از حمله و بمباران جزیره خارگ قسمت شهر(ده) که مسکونی بود بیان بفرمایید؟

خوب یادم هست قبل از ظهر بود در حیاط بودیم آژیر به صدا در آمد به گوشه‌های دیوار پناه بردیم آن موقع در منطقه شهر(ده) سنگری وجود نداشت چون تا آن موقع به مناطق مسکونی حمله نمی‌شد و فقط تاسیسات مورد هدف بودند و به همین دلیل سنگرها فقط در منطقه شرکت نفت بودند و مردم بومی سرپناه امنی نداشتند و هر وقت صدای آژیر را می‌شنیدیم زیر درختان یا پناه دیوارها قرار می‌گرفتیم. بمباران شد انفجارهایی مهیب به گوش می‌رسید. آتش و دود از منطقه شرکت بلند شد هرچند مرور خاطرات آن زمان دردناک است اما باید گفته و در تاریخ این کشور و این مردم مظلوم و نجیب جزیره خارگ ثبت شود. رعب و وحشت دوباره به جانمان چنگ انداخت خدایا چه شده؟ این بار کجا را زدند؟ و در کمال بهت و حیرت خبر آمد که منازل بی تایپ شرکت نفت را زدند و آن روز بودکه ما شهدای مژده و گودرزی عزیز را از دست دادیم.

فارس: مرحله دوم خروج مردم جزیره خارگ چه موقع بود؟

بعد از این بمباران مرحله دوم خروج خانواده‌ها از جزیره خارگ رقم خورد و بالاجبار به بیرون از خارگ هدایت شدیم و در شهرک شهید بهشتی برازجان ساکن شدیم پدرم را در همین شهرک از دست دادم.

 

فارس: چطور می‌شد تحمل کرد و از شهر و دیار دور بود؟

چطور می‌شود از شهر و دیارت دور بمانی؟ چطور می‌شود زادگاهت را میان آتش و خون ببینی و خودت در جای امنی باشی؟ این چگونه مصلحتی است؟ من این آرامش و مصلحت رو نمیخواهم نه هرگز، نمی شود، ما باید برگردیم و این افکار شبانه روز دست از سر من بر نمی‌داشت و اینگونه بود که بعد از تقریبأ یکسال دوری از خارگ در سال‌های اوج حملات به خارگ برگشتم علیرغم مخالفت‌های زیاد اما برگشتم. همسرم اقماری بود و هرکاری کرد نتوانست جلوی بازگشتم را بگیرد و با همان حالت اقماری در خارگ ماندیم با دو کودک خردسال زندگی به سختی می‌گذشت شهر تقریباً به شهر ارواح تبدیل شده بود. مردم بومی کاملاً این حرف من را درک می‌کنند. مغازه‌ای نبود که مایحتاج مردم را تأمین کند چون قرار نبود خانواده در خارگ باشد اگر گذرت به شهر می‌افتاد با نگاه‌های متعجبانه نیروی ارتشی و دیگر نیروها روبرو می‌شدی. اصلاً چه معنی دارد یک زن جوان با دو فرزند خردسال در خارگ باشد؟ امنیت ندارد و از اینجور حرف‌ها. اما بقول شاعر «میان عاشق و معشوق سری‌ست»؛ من نمی توانستم دور از خارگ باشم هر چند همسرم اقماری بود.

فارس: از سنگرها برایمان بفرمایید؟

آن موقع در منطقه شهر هم سنگر زده بودن ولی برای من با دو بچه‌ی کوچک رفتن به سنگر مشکل بود مثلاً نیمه‌های شب با آژیر قرمز حتماً باید خودمان را به سنگر می رساندیم چون دیگر مثل اوایل جنگ نبود که فقط تاسیسات را هدف قرار بده و حتی در منطقه شهر هم بعضی مناطق را بمباران کرده بودند و این برای من خیلی سخت بود. از این رو همسر و برادرم در حیاط منزل سنگری ساختند و من آنجا را فرش کرده بودم و اسباب بازی برای بچه‌ها گذاشته بودم و موقع حملات هوایی به آنجا پناه می‌بردیم. بعد از بمباران و به صدا در آمدن آژیر سفید هر کس با هر وسیله‌ای که داشت و حتی وسیله‌هایی که بسیج در اختیار مردم می‌گذاشت و بدون ترس از اینکه ممکنه همون لحظه مجدداً بمباران صورت بگیرد خودمان را به محل بمباران شده می‌رساندیم و گونی‌ها را پر از شن و ماسه می‌کردیم لودرهای ترابری همراه پرسنل ایثارگرشان و دیگر نیروهای شرکتی و بسیجی خاکریز می‌زدند و ما گونی‌های پر شده را به دستشان می‌رساندیم تا مبادا آتش این مخزن بمباران شده به دیگر مخازن سرایت کند و روزهای زندگی ما خارگی‌ها اینگونه سپری می‌شد. یاد آن ایام یاد باد.

 

فارس: چند بار به جزیره خارگ حمله و بمباران شد؟

خارگ عزیز و مردمانش در طول هشت سال دفاع مقدس بیش از 2 هزار و 880 بار مورد حمله هوای قرار گرفتند و ایستادگی کردند. اولین بار دوم مهرماه ۱۳۵۹ و آخرین بار ۱۴ خرداد ۱۳۶۷ بود که در این بین خارگ 2 هزار و300 بار در حالت وضعیت قرمز قرار گرفت و ۶۸۴ بار صد در صد مورد حمله قرار گرفت که البته با حضور دلیرانه مردمانش و نیروهای ایثارگر شرکتی و سپاهی و ارتشی حتی یک روز شریان حیاتی نفت ایران قطع نشد.

فارس: در منطقه جنگی جزیره از اول دفاع مقدس تا روز آخر چند شهید دادند؟

در سال‌های دفاع مقدس ۳۱۹ نفر در جبهه خارگ به شهادت رسیدند و این روایت حماسی که قلب ایران (جزیره خارگ) زیر آماج بمباران‌ها هرگز از تپش نایستاد باید نسل به نسل و سینه به سینه به نسل‌های بعدی منتقل شود. مردم خارگ در طول هشت سال دفاع مقدس روزهای پر تنش و دلهره آمیزی را پشت سر گذاشتن اما لحظه‌ای دست از حمایت خویش برنکشیدند

فارس: از شیر زنان جزیره خارگ کسانی یادتان هست؟

اگر بخواهم از شیرزنان بومی، شجاع و دلیر که مردانه در کنار دیگر نیروها ایستادند و مقاومت نمودند نام ببرم ممکنه کسی از قلم بیفتد و شرمنده‌ خواهران و مادران عزیزم شوم اما در یک کلام به شما بگوبم که تمامی شیرزنان خارگی در عرصه جنگ حضور فعال داشتند که امروزه عده‌ای از آنان از دنیا رفته و عده‌ای در سایر شهرها به سر می‌برند و نیز عده‌ای همچنان در جزیره در عین گمنامی زندگی می‌کنند. اینان کسانی بودند که نه چشم داشتی به سهمیه‌ها و کارت ایثارگری و جانبازی داشتند و نه دارند در حالیکه هم ایثارگر و هم جانباز و هم رزمندگان جبهه خارگ بودند. و یک نکته که لازم می‌دانم بیا کنم این هست که متاسفانه اکثر کودکان خردسالی که زمان جنگ از صدای وحشتناک انفجارها به خود می‌لرزیدند و از مصائب جنگ بی بهره نبوده‌اند امروزه مورد بی مهری مسئولین قرار گرفته‌اند و در بحث اشتغال مورد اجحاف واقع شده‌اند.

امثال ما در این سن نباید دغدغه‌ بیکاری فرزندانمان را داشته باشیم یکی از پسرهای من که غواص هم هست در سن ۱۶ سالگی در رزمایش محمد رسول الله (ص) سپاه پاسداران از نیروی دریایی سپاه جزیره خارگ اعزام و در جزیره قمر (ماهشهر) بدرجه جانبازی نائل گردید.

فارس: سخن پایانی؟

از خبرگزاری فارس که همشه صدای مردم بوده است درخواست داریم پیگیر اشتغال فرزندان ایثارگران دفاع مقدس در شرکت‌های نفتی مستقر در جزیره خارگ شود و درسته که مورد بی مهری واقع شده‌ایم اما این باعث نمی شود که دست از آرمان‌های نظام مقدسمان برداریم و همانطور که برادران عزیزمان را در این راه (حفظ نظام و کشور) از دست داده‌ایم خود و فرزندانمان نیز تا آخرین قطره‌ خون در راه این آرمان مقدس اگر لازم شود تقدیم می‌کنیم.

در آخر عرایضم مجددأ درود می‌فرستیم به روان پاک تمامی شهدای هشت سال دفاع مقدس؛ امام راحل و شهدای مدافع حرم و سلامتی و طول عمر مقام معظم رهبری و رضایت خاطر صاحب اصلی این انقلاب حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را از درگاه خداوند منان آرزومندم.

نظرات بینندگان

تعداد کاراکتر باقیمانده: 500
نظر خود را وارد کنید