در این گزارش با آلفرد وگنر(Alfred Wegener)، زمینشناسی که این ایده عجیب را مطرح کرد که قارهها قطعات متحرکی هستند که روزگاری به یکدیگر متصل بوده و سپس جدا شدهاند بیشتر آشنا میشویم.
آلفرد وگنر، دانشمند آلمانی این ایده را مطرح کرد که قارهها ساکن نبودهاند، بلکه اجسام متحرکی بودند که به آرامی روی سطح زمین جابهجا میشدند. این ایده از مشاهده رسوب ماگما در بستر دریا در پشتههای میانی اقیانوس نشات گرفت. این مفهوم که رانش قارهای نامیده میشود، بسیاری از پدیدههای زمینشناسی را که قبلا توضیحی برای آنها وجود نداشت، از فعالیتهای آتشفشانی گرفته تا سازههای کوهستانی را توضیح داد. با انتشار این نظریه در سال ۱۹۱۲، وگنر با بدبینی و تمسخر مواجه شد، اما نظریه او اکنون به عنوان چارچوب راهنمای زمین شناسی عمل میکند.
تحصیلات اولیه و اولین سفر
وگنر پس از تحصیل در رشتههای فیزیک، هواشناسی و نجوم در مؤسسات سراسر اروپا، دکترای خود را دریافت کرد. به رغم این مسیر اولیه، وگنر همیشه به علوم زمین علاقه داشت و به سمت رشتههای اقلیم شناسی و هواشناسی که در آن زمان هنوز در مراحل ابتدایی بودند، گرایش داشت. پس از اتمام دکترای خود، او دوباره با برادرش کورت در رصدخانه Aeronautisches Lindenburg ارتباط برقرار کرد و در آن جا هر دو به عنوان کارکنان تحقیقاتی خدمت کردند. این دو برادر علاقه متقابلی به هواشناسی داشتند و با هم پیشگام در استفاده از بالنهای هواشناسی در تحقیقات هواشناسی بودند و در نهایت رکورد طولانیترین پرواز مداوم با بالون را در سال ۱۹۰۶ به ثبت رساندند.
مردی که پازل کره زمین را چید اما هیچکس حرفش را باور نکرد
وگنر در طول دوران حرفهای خود چهار سفر به گرینلند انجام داد که اولین آنها از سال ۱۹۰۶ تا ۱۹۰۸ به طول انجامید. هدف او نقشه برداری از بخشهای ناشناخته باقی مانده از خطوط ساحلی شمال شرقی قلمرو بود. در آن جا وگنر اولین ایستگاه دائمی هواشناسی را تأسیس کرد که در آن بادبادکها و بالنهای هواشناسی را برای اندازهگیری در لحظه آب و هوای قطب شمال برای تحقیق در مورد گردش هوای قطبی به فضا پرتاب میکرد. با وجود جان باختن سه عضو تیم تحقیقاتی در آب و هوای طاقت فرسا قطب شمال در سفر اول، دادههای علمی ارزشمندی توسط وگنر و همکارانش جمعآوری شد.
قرار دادن تکههای پازل در کنار هم
در سال ۱۹۱۱، وگنر که به عنوان استاد هواشناسی در دانشگاه ماربورگ خدمت میکرد، به طور تصادفی به مقالهای دست یافت که یک نظریه رایج در آن زمان را محکوم میکرد. براساس این نظریه یک پل زمینی زمانی آمریکا و اروپا را به هم متصل میکرده است. این مقاله استدلال میکرد که پلهای زمینی وجود فسیلهای مشابه در قارههایی که توسط اقیانوسها از هم جدا شدهاند را توضیح میدهند. به عنوان مثال، بقایای مزوسوروس که یک خزنده آب شیرین است در آفریقا و آمریکای جنوبی یافت شده که میان آنها اقیانوس اطلس قرار دارد. با این حال، این مقاله خاطرنشان کرد که ناپدید شدن این پلهای زمینی از نظر فیزیکی منطقی به نظر نمیرسد.
این مقاله به عنوان انگیزهای برای وگنر برای کشف این راز عمل کرد. او متوجه شد که خطوط ساحلی قارهها مانند یک پازل در کنار هم قرار میگیرند برای مثال غرب آفریقا و شرق آمریکای جنوبی را میتوان مثل یک پازل در کنار هم قرار داد. او همچنین دریافت که برخی از ویژگیهای زمین شناسی مشابه نیز توسط اقیانوسها از هم جدا شدهاند. به عنوان مثال، لایههای زمینشناسی در آفریقای جنوبی با لایهها در برزیل مطابقت دارند و کوههای آپالاچی ترکیبی مشابه با ارتفاعات اسکاتلند دارند که نشان میدهد این ویژگیها در یک مکان مشابه شکل گرفتهاند.
هنگام تجزیه و تحلیل این شواهد، وگنر به توضیح جدیدی رسید: رانش قارهای.
مردی که پازل کره زمین را چید اما هیچکس حرفش را باور نکرد
او فرض میکرد که قارهها ساکن نبودهاند، بلکه در عوض به تدریج در طول میلیونها سال با سرعتی باورنکردنی بر روی سطح زمین حرکت کردهاند. به این ترتیب، او معتقد بود که این حرکت زمانی باعث شکلگیری یک ابرقاره به نام پانگهآ شده که توزیع فسیلها و زمینشناسی مشابه در سراسر جهان را توضیح میداد. با این حال، او قادر به استنباط مکانیسم آن نبود و در آن زمان فکر کرد که نیروی گریز از مرکز زمین میتواند علت این پدیده بوده باشد.
وگنر این ایده را در اولین ویرایش کتاب خود با عنوان منشا قارهها و اقیانوسها که در سال ۱۹۱۵ منتشر شد، ارائه کرد. از آنجایی که وگنر یک زمینشناس رسمی آموزشدیده نبود، نظریه او با شک و تردید کارشناسان این حوزه مواجه شد. برخی از این نگرانی ناشی از سوءتفاهمها در فهمیدن نظریه رانش قارهای بود. وگنر استدلال کرده بود که خطوط ساحلی فلاتهای قاره در عمق ۲۰۰ متر زیر خط ساحلی فعلی با هم مطابقت دارند، نه خطوط ساحلی امروزی. او، به عنوان یک سخنران مسلط آلمانی، برای دفاع از کار خود در کنفرانسها و سمپوزیومها تلاش زیادی کرد زیرا در آن زمان، زمینشناسی عمدتا تحت سلطه دانشمندان آمریکایی بود.
اثبات نظریه
او بعدا در دوران حرفهای خود، به همراه همکارش میلوتین میلانکوویچ (Milutin Milanković)، شروع به تغییر علایق تحقیقاتی خود به سمت بازسازی اقلیمهای گذشته کرد. رشتهای که اکنون به نام دیرین اقلیمشناسی شناخته میشود.
وگنر در طی آخرین سفر خود به گرینلند در سال ۱۹۳۰، ۱۴ دانشمند را رهبری کرد تا سه ایستگاه دائمی آب و هوا را ایجاد کنند که هدف آنها اندازهگیری آب و هوا و ضخامت صفحات یخی در طول سال بود و دادههایی هنوز از آنها جمعآوری نشده بود.
مردی که پازل کره زمین را چید اما هیچکس حرفش را باور نکرد
به طرز غم انگیزی، وگنر در تلاش برای تامین مواد مورد نیاز یک کمپ هنگام بازگشت به دلیل آب و هوای بد قطبی بر اثر فعالیت بیش از حد درگذشت. جسد او هنوز زیر ۱۰۰ متر برف مدفون است.
اگرچه وگنر ممکن است در حالی جان خود را از دست داده باشد که از سوی جامعهای که علاقهمند به عضویت در آن بود طرد شده بود اما دو دهه بعد، نظریه او با کشف گسترش کف دریا شروع به کار کرد. پس از جنگ جهانی دوم، فناوری سونار در کشتیها رایج شد و دادههای مربوط به عمق اقیانوسها با سرعت بیسابقهای جمعآوری شدند. این دادهها نقشههای امدادی از کف اقیانوس را تولید کردند که رشتهکوههایی را در مرکز اقیانوسهای زمین نشان میدادند که به موازات خطوط ساحلی فلات قاره حرکت میکردند.
این ویژگیها به عنوان پشتههای میانی اقیانوسی شناخته میشوند و سنگهای مذابی هستند که از طریق فعالیتهای آتشفشانی به سطح منتقل و سرد میشوند تا بستر دریای جدید ایجاد شود. این فرآیند به آرامی بسترهای قدیمیتر را از پشتهها دور میکند و باعث گسترش کف دریا میشود. زمانی که زمین شناسان شروع به بررسی نمونههایی از پوسته اقیانوسی کردند، تایید کردند که هرچه کف دریا از این پشتهها دورتر باشد، پیرتر میشود. استقبال گسترده از پهن شدن بستر دریا مکانیسمی را فراهم کرد که وگنر در نظریه اولیه خود از آن غافل بود و متعاقبا منجر به بازنگری ایدههای او شد.
آلفرد وگنر در مقابل جامعهای که علنا ایده او را رد میکرد، ایستادگی کرد و ایدهای را مطرح کرد که اکنون یکی از پایههای زمینشناسی است. مفاهیم اساسی مانند زمین ساخت صفحهای، رانش قارهای، تشکیل کمانهای آتشفشانی و ابرقارهها که دانشمندان زمین شناسی کنونی تحقیقات خود را بر روی آنها انجام میدهند، بدون وگنر به طور کامل قابل درک نبودند. وگنر در دنیایی که در درک علمی بسیار سختگیر است، آرزو داشت مرزهای دانش بشری را جابجا کند و افراد بی باکی مانند او هستند که آینده ما را شکل خواهند داد.
انتهای پیام